-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1394 02:48
گاهی یک جرقه ، تو را همچون ققنوسی هزارساله خاکستر میکند و خارج از تکرار یک دایره بر قهقرای جنون گیج عقربه ها ، دلباخته ای می شوی که از بطن خاکستریِ احساسِ چروکیده ی تاریخ دلت برخاسته ایی، و همچنانکه دنیای زیبایی را برای نوزاد نگاهت می آفرینی و اسرافیل احساست را بر قبور واژه های عاشقانه ی دلت رسول میکنی تا با شیپور قلم...
-
حرف های تنهایی
جمعه 29 خردادماه سال 1394 19:16
در طلوعی به رنگ چشم هایت من ردای آفتابگردانها را بر تن پوشیدم و در معبد سینه ات راهب تنهایی هایت شدم همچون پریوشی از بطن زیبایی ها زاده شدی و بسان آوایی اهورایی از ملکوت ِ دل ، آواز شدی چگونه میتوان صحابه ایی دلداده به دعوت دلت نبود تو که بعثتی به شکوه عشق را پاک تر از زلال چشمه بر سرزمین باورهای عطشناک آغازیدی ای...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1394 22:43
در خلائی که رنج شکنجه های بی تو بودن بر جان غربتم شلاق میزد ، و تصور خیال انگیز آفتابِ درخشان نگاهت که گویی از مشرقی ترین قله های عشق به طلوعی بی بدیل سر زده بود ، من در صده های قرون همچنان مظلوم ، همچنان عاشق ، همچنان به سوی نگاهت همچون ساقه ایی تُرد قد کشیدم و تو را در اعماق خویش ریشه دواندم ، با بهارِ مست نفس هایت...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 13 خردادماه سال 1394 01:06
در نگاهش شعله ای میدرخشید ، انگار آتشکده ای را ماننده بود که عشق را شراره شراره می پراکند ، من از شمع بودنم در محفل نگاهش غرقه ی شرم شدم ، من خجل بودم از اینکه سوسوی نازک سوختنم را به شعله های سرکش و گدازانش آورده بودم ، نه .... گمانم این نیست که چشمان شعله ورش جولانگاه عشقی باشد که انگیزه های زمینی اش افروخته بود !...
-
شعر غمگین
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1394 11:10
افسوس نبودی ببینی چه طور پرپر شدم نبودی که تمام قسه ها در دلم جمع شدن وقتی نبودی و موقه ای که رفتی می خواستم بمی رم وقتی که هستی هیچی را نمی بینم غیر از تو برگرد بی تو میمی رم فراموشم نکن ای تو عزیزم محمد جواد
-
شعر
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1394 11:03
یک بار برای تو می نویسم که خاتراتت یادم بماند می خواستم بگم تو را دوست دارم برای همین بهت نگفتم و رفتی .... ساخت من از ترف شاعر بزرگ محمد جواد
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 08:49
از یک جایی به بعد ، می آموزی که هر عشقی دوست داشتن نیست ، از یک جایی به بعد تجربه میشود برایت که عمر دوست داشتن کوتاه نیست ، از یک جایی به بعد متوجه می شوی که برخی عشق ها توافق های دو جانبه اند میان دو نیاز ! قرار دادی اند ، تاریخ دارند ، فسخ شدنی اند ، از یک جایی به بعد یاد می گیری تفاوت میان دوست داشتن و عشق های...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 00:57
سازت را کوک کن ، زخمه ات را در دست بگیر ، طبیعت هر لحظه آوازی میخواند ، گاهی بیات ترک ، گاهی اصفهان ، گاهی همایون و ..... تو چقدر نواختن را میدانی ؟ دشت دلت چقدر دشتی را میداند ؟ مبادا ناکوک و نادانسته بنوازی ، که بدینسان هیچ گوشی بدهکار تو نیست ، پژواک نوای تو همانی است که گسیل میکنی ، زیبا نواختن را بیاموز ، زیبا...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 00:57
یچیزایی هست که با هیچ چیز توی دنیا نمیشه مقایسه شون کرد ، مثل یه کسایی که با هیچکس .... مثل هیچکس فروغ ، مثل هیچکس تو ، مثل هیچکس من .... یه وقتایی ، یه جاهایی ، یه چشم هایی هست که مثل هیچ چشمی نیست ، برق خاصی دارند وقتیکه نگاهت می کنند ، انگار میخوان یجورایی بهت بفهمونن که حاضرن برات بمیرن ، از جوانی تا پیری شون این...
-
حرف های تنهایی
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1394 13:25
زندگی می تواند بهشت باشد بی هیچ باغی و حوری و جوی شرابی ، بهشت می تواند زندگی در قلبی باشد که عاشقانه تو را دوست که نه ، می پرستد... افیون روزمرگی که به جانِ کامَت افتاد و تو را با تخدیر جذبه های حبابینش به اعتیاد کشاند ، اندک اندک عشق رنگ می بازد در کدورت روزهایی که تو را در قمار خویش به بازی می گیرند ، اندک اندک می...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1394 11:58
اگر لطافتی بودم از جنس دلت به هر چه گلبرگِ بر روی زمین فخر میفروختم که این میراث بعد از بهار ، در پائیز ، گرانبهاترین متاع است در هنگامه ی مکاره ی تجارت دلها ، از معراج نگاهت به فراسوهای آسمان عشق ، بال میگشایم و در ایوان کبریایی بیکران همه ی دوست داشتن ها چشم به حیرتی بس شورانگیز میسپارم ، آنجا که کران تا کران دوست...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1394 10:45
از سبوی لب هایت می میچکد بر ساغر دل م ، اینهمه غزل در نگاهت جاریست ! اهل کدام مغانی ؟ شش دانگ وجودت عشق را تفسیر میکند در مسلک مستان ، و در شعر ناب تو اتفاق خجسته ایی عشق را به پیامبری مبعوث میکند که آیینش خدایان ِ بیقرار ِ دیوان ها را هم عاشق میکند ! یک جنگلِ پاییزی در نقاشی های عاشقانه ی باورهای تو شاهکاری است که تا...
-
حرف های تنهایی
شنبه 29 فروردینماه سال 1394 18:31
- افسوس ... که در پندارهایمان ایمانی پاک کاشته بودیم و در فصل برداشت جانوران مرموز آفت در شبی خیمه شب باز پروانه رقصانی کردند و همه ی تحفه های درویش را جویدند !!!
-
حرف های تنهایی
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 15:28
در مکاره ی ادعا ، برادران حسَد به چاهم انداختند ، و بدینسان بود که آن « اوی » همیشه زیبای من ، عزیز مصرم نمود ....
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1394 21:57
نابرده گنج ، رنج میسرمان شد ، و ابتدا به کتاب و شاعر و بعد به معلم شک کردیم ! غافل بودیم که گنج همان رنجی است که کویر را از آسمان و ابرهایش مغرورتر میکند ....
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 20:17
از دعای تو تا گنبد طلا ، من هر شب خواب شفا میبنم ، مسیح به ایمانی پاک ، مرده ایی اگر زنده کرد ، نگاه تو از بطن خاک ، گل امید می رویاند بر کُفر قلبی که به پاییز مؤمن است ، تو شاعره ی بهاری با واژه هایی به رنگ سبز ، آنجا که پای سماجت و اصرار سینه مادر به میان است ، خدا هم ترجیح میدهد سینه اش را عریان کند !!!!
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 20:11
ساعت به وقت چشمهایت ، رأس عاشقی است ، چند شقایق مانده به پرپر شدن ؟ چند زنبق مانده تا کبودی گونه هایت ؟ چند طوفان تا پریشانی همه ی عقربه ها ؟ ...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1394 12:47
آینه اگر ضمانت کند ، من روح عریانم را به عشقبازی مادام العمر سینه ات میسپارم ، از زلال برکه ات ترانه ی باران میسازم ، بیا با لب هایی خیس بر حریم گونه هایمان قدم بزنیم ، و نیلوفرانه از مرداب سکوت بروئیم ، تو ماه من شو ، منم سرزمین مهتاب ، حریر نازک پلکهایت را بر اندام هستی ام بگشا ، از این همه حجاب ، ترلانه وار قصد...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1394 02:25
حرف اول ما ، آخرت چشمهای تو بود .... ما سر از قبور بر آوردیم و تا بود ، نگاه تو بود که به زیبایی هرچه تمام دلبرانه میرقصید ، و از همان آغاز بود که دل دوختیم به چشمهایی که در آفرینش عشق معجزه کردند ، مگر رستاخیز جز اینست که هرکس در گور باستانی اش ، افراشته شدن خویش را در پهنه ایی از بی نهایت عشقی طرب انگیز لمس کند ؟......
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1394 14:24
تو خرمن را بکوب .... مردانِ کهن با کُنده ی وجودشان دود شدند ....
-
حرف های تنهایی
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 17:12
اﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾﯽ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ .... ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ ﻣﺎ ﺷﻤﻊ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾم ﻭ ﺗﯿﺸﻪ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﮐﻪ فوج فوج ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺪ ، ﺍﺯ ﻣﺎ ﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ بر جای از سوخته های تاریخمان ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﻨﺪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐِﺮﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﺭﺍ ﺗﻨﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻩ ﻭ ﻧﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ...
-
حرف های تنهایی
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 12:55
در زندگی هستند کسانیکه در ایمان حماقت میکنند ، و بدون آنکه تأملی کنند در افکار و احساس شان از کسی برای خود بُت میتراشند ! گاهی این بُت ها ، خدای کاذب حقارت ها و عقده های درونی ایمان آورندگانی میشوند که حقیقت را نه می بینند و نه میفهمند ، و چه بسا جاهلانی که دل به تراشیده ها و تراوش های کاذب ذهن خود بسته اند و وقتیکه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 20:36
صبر کن ، یوسف دل گمگشته نیست ، آنگونه که پیر کنعان دلش کور نشد ، ورنه حاشا که یعقوب را کور بدانیم وقتیکه به شمیم پیراهنی اذن به بینا شدنش فرمایند ٬ و زلیخا را پیر ، وقتیکه به اشارتی جوان و زیبا شود و عشق را در حقیقت احساس کند و در حجله ی ذهنش باکره گی فهمش را به زفاف ایمانی تازه سر برآورده از اقلیم ربانیتی نو ظهور و...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 6 بهمنماه سال 1393 23:34
میتراوم همچون شبنمی از گوشه ی چشم گلبرگی ... من از شمع ، چکیدن و از اشک جاری شدن آموخته ام ، من مسافرِ دگوگونِ فضایی لایتناهی ام به لطف نوازش آفتاب ، من عصاره ایی از پاکی ، لمیده بر زیباییِ گُل بودم که با معراج عشق در ابدیتِ فروغ نگاهی تبخیر شدم .... در سپیده دمی که حنجره های عاشق ، آوازی سوزناک از عشق سر میدادند و...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 6 بهمنماه سال 1393 23:20
مثل یک ستاره ی دوری در ناکجا آباد آسمان.... آباد باد سوسوی نازک حضورت ، وفایت در میان سیاه شب به جانسوزی شمعی ماننده است که به انتحار خویش مرگی را به ایثار انتخاب کرده است و همچنانکه در سوز عشق میسوزد ، در آرزوی وصال صبحی پاک می گدازد و یقین دارد که فردا ، جز خاطره ایی بر گونه ی صبح، هیچ لبی به هنگام شکفتن ِبوسه ایی...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 16 دیماه سال 1393 22:39
عدالت هیچگاه در جهان سه بعدی نمود پیدا نمیکند ، چرا که نگاه های ما از دیدن و فهم همه ی ابعاد ، موضوعات ، مباحث و مسائل این جهان عاجزند ، عدالت فقط یک واژه ی آرمانی است و گاهی یک تعبیر عقیم است برای ترازوهایی که در ریاضیات اذهان خواب تساوی میبینند ...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 01:38
ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺁﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺠﻮﺍﻫﺎﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﺛﯿﺮﯼ ﺍﺵ ﻋﺸﻖ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻟﯿﺨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﻭ ﻣﺼﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺵ ﻏﺮﻗﻪ ﯼ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﮕﯽ ﭼﺸﻢ ﯾﻮﺳﻒ ﺷد ﻭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁﻥ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﻓﮑﻨﯽ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻪ ، ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎﺧﺖ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩ ، ﻧﺎﺭﺳﯿﺲ ﺷﺪﻡ ... ﻣﻦ ﺍﺯ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﻫﯿﭻ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﺟﮕﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 01:33
آمد ... اما چه تلخ ! در رؤیای شیرین من .... من پریده ام از بام نیمه شب هایی که طعم شراب میداد خواب هایش .... میان دوزخ و بهشت ، لبهایم بلاتکلیف است با بوسه هایی به شکل برزخ ... من از کف داده ام زندگی را در قمار آتش ... عشق تعبیر دروغی است وقتیکه پروانه در موعد سوختن شمع ، خواب گل می بیند !!!!.....
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 25 آذرماه سال 1393 09:56
سیاه یا سفید.... چه فرقی دارد وقتیکه تو خورشید را نداشته باشی .... پاییز یا بهار .... چه فرقی دارد وقتیکه نه گلی بخاطر تو می روید و نه گلی بخاطر تو می میرد .....
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 02:20
یهودا که باشی به سی سکه ، مسیح را میفروشی .... و نام حواری گاهی به خیانت هم آلوده میشود ... پای صلیب که در میان باشد اگر عیسی باشی باکی نداری اگر با بوسه ی اسخریوطی نشان شوی مصائب را به لبخندی می خری و صلیب را به آغوشی و بوسه ایی ....