-
حرف های تنهایی
دوشنبه 19 تیرماه سال 1396 18:59
من اگر نی ِ هورم ، تو حریق کدام نظر بودی ؟ ما شاهدانی جانسوزیم سوخته در شعله های نیستان و بی نوا مسکوتیم در نای نی . در پرده شدیم از حُجب و نجابت ِ عشق بی هیچ گِلایه ای ، طناب سکوت بر گلوی مزامیر بستیم و داوودی شکسته در قافیه ها ایم . عشق سوز دارد و بی سوز ، هیچ عاشقی را نشان از عشق نیست ، آنچنان که نوای نی بی اندوه...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 19 تیرماه سال 1396 18:53
آشوب گاهی بر صحن دل می افتد و آتش نیز ، و عشق آغاز نوای شور است و قلیان شورش احساس ، به راهی اگر چشم دوخته ایم و دل سوخته ، ما مغضوب هیچ گناهی نیستیم که طبیعت بر عشق چنین حکم میکند و چنین سرنوشتی را بر پرهای رنگین شاپرک می نویسد که برای خاکستر شدن پیله درانده ، عشق آواز ضجه هاست در شام غریبان شمع و اینسان است که در...
-
یک حرف ساده
شنبه 27 خردادماه سال 1396 12:55
من فکر می کنم پائیز اختراع خوده آدم هاست ...
-
حرف های تنهایی
شنبه 12 فروردینماه سال 1396 14:36
آنکه از قلمرو آتش گذر میکند ، کوله باری از عشق را ره توشه می بایست و گرنه حاشا که «پروانه دل » باشد به قصد خاکستر، آنکه خواب ِ قاف میبیند بر بلندای قله ی آفتاب ، دل را همچون سیمرغی پر میدهد ، و در طمع تعبیر بهشت نیست ، که بئاتریس آنسوی برزخ و دوزخ به لبخندی روح را بشارت میدهد به حقیقت عشق... و تو تازه میفهمی دل به...
-
حرف های تنهایی
جمعه 11 فروردینماه سال 1396 02:26
ِ وقتی که مریم گریست ، گمانم اینبود که آنک ، مریم تمام شدنی است ! حواریون مُبلغ ِ طرز لبخند عشق بودند بر اندام ِ خشم ! و مریم آغوش ِ باکره اش را گره بست بر صلیبی که عطری عیسوی داشت ... و در خاک ریشه کرد و همچنانکه نگاهش به عقد آفتاب منعقد شد عشق به تزویج باورهایش در آمد دلش آبستن شد از دوست داشتن . او به یاد خویش آورد...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1396 01:25
عشق کانون قدر و قدرتمند ِ مسلک ِمعشوق است و سالک با تمام شِکوه ها و خُرده هایش بر دوری ِ مقصد و خستگی هایش ، از پای فتاده میان خون میرود اگرچه شاید سرنگون ! ، که این مقصد ، سلوکی است که قلب سالک را عاشق کرده .
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1395 08:05
راز چشم های تو را مشرقی ترین قله ها میدانند ، تو از آنجمله طلوع هایی که زرین ه نگاهت را برای همه ی زمین میخواهی ، فلسفه ی دریچه ی چشم هایت مفهوم نامتناهی ه عشق است که گاه در شکفتن غنچه ای اتفاق می افتد و گاه از بس که از عشق سرشار است به صلیب میرود ، مردم زمان ه ، حواریون ه پر و پا قرص لبخندهای تو اگرچه شاید نیستند اما...
-
حرف های تنهایی
شنبه 21 فروردینماه سال 1395 20:59
غریبه ! قریب به قرن ِ مجنون قرین ِ قلبت ، بوئیده ام عطر قرینه ی شب بوها را از باغچه ی غنچه لب هایت ضرب آهنگ غربت قلبت را شنیده ام در هجمه ی سکوت شب ِ رؤیا غریبه ! واژه ی تلخ و خاکستری روزگار ! شیرین ... شیرین ِ غربت ِ خلوت فرهاد ... گوش بسپار انعکاس صدای تیشه ی واژه ها را در شبستان ِ ماورایی شمع و شراب ، که عیاران در...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1394 15:02
از شعر تو تا شور من فاصله هاست ، از اشک تو تا سوز من گریه معنای غریبی دارد ، هر دو حال شمع را داریم ، یکی در تولد میسوزد و یکی در مرگ ، تا که شاپرک رقص ش را در کدامین محفل آغاز کند ....
-
حرف های تنهایی
جمعه 16 بهمنماه سال 1394 03:11
در زندگی راه های صعب العبوری هست که با تمام سختی و سنگلاخی که دارند در میان ِ راه های پر پیچ و خم خود ، رهروان خویش را ناتوان میکنند ، اندام امید را نحیف و طاقت پر توان ِ روح را می فرسایند ، قُله ها همیشه سرمنزل ِ روح های خسته و دردمندند و شاید به همین علت همیشه آفتاب از فرازشان پلک می گشاید و غرور عقاب بر قامتشان شکل...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 15 آذرماه سال 1394 09:18
سی مانده ، از مرغ هایی که به آیینه رسیدند چارقد افتاد از قامت پنجره و منظره ی نگاهش جوانه زد در بهار رفتنی ها رفتند مثل ستاره ها که با آمدن آفتاب ! نازنین ! ستاره ها بیکرانی از یک حقیقت ِ پنهانند....
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 10 آبانماه سال 1394 15:26
« آفرودیت » که نمادی از زیبایی نگاه ِ « زئوس » است ، از پنجره ی « پیکاسو » نگاه ساده اش را بر عمق ِ دوست داشتن میدوزد ، و در « کوبیسم ِ » مسحور کننده ی نگاهش ، با چند ساقه تُرد ، آفتابگردانی را به پرستش آفتاب میرقصاند ! و در این بزم ، بتهوون را از بطن ِ « آتنا » خلق میکند و از روح ِ موسیقیایی « آتنا » در پنجه های سرکش...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 10 آبانماه سال 1394 02:55
- اینجا هوا بارانی است ... طعم تو میدهد لب های خیس آسمان ! و درخت ها لباس حنابندان برتن پوشیده اند و گویی هریک عروس ِ سبزه پوش ِ حنا به دست بسته ایی هستند که در شب ِ فردا به میعاد ِ میلاد ِ آغوشی می روند که در رؤیایی دل انگیز ، در بلوغ سینه های دخترانه شان پروریده بودند ! اینجا هوا بارانی است ... و مادرم در چروک های...
-
حرف های تنهایی
شنبه 25 مهرماه سال 1394 12:22
به نام اراده ایی که عشق را رقم زد و به نام خالقی که خاک را به عشق سرشت قسم به نگاهی که عاشقانه نگریست و دل سپرد و دل باخت و دل پرپر نمود و قسم به جنگل سبزی که به رعد نگاهی سوخت ، اِقْرَأ بِاسْمِ رَبِّکَ اّلَّذی خَلَق بخوان به نام عشق ، بنام کسی که انسان را با عشق ، از هیچ آفرید ، « آنجا که عشق فرمان میدهد ، محال ، سر...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1394 13:33
- شاپرک ، رقص زیبایت ستودنی ترین بزم نگاه من است ... نقش بالهایت نمادی از چیره دستی خداست ، مرام سینه ات که به سوزی شگفت انگیز در گدازه های شعله و شراره های شمع می سوزد نماد بر افروختن عشق است که خدا را به زیبایی ِ انتحار تو تعریف میکند ، مرا بسان اشکهای شوق مادر که به هنگام احساس دلپذیر نفس های گرم اولین فرزندش بر...
-
حرف های تنهایی
شنبه 11 مهرماه سال 1394 01:33
آرام نخواب داش آکُل اینجا مرجان ها سالهاست که به تکرار طوطی میخندند و لوطی ها پشت پرده عشق می بافند !!!
-
حرف های تنهایی
شنبه 11 مهرماه سال 1394 01:11
در زندگی روزهایی هست که دلت میخواهد حرف بزنی برای گوش هایی که احساس کنی برای شنیدن تو آفریده شده اند ، حرف هایی که در غربت وجودت همیشه مهر سکوت بر لبهایشان زده ایی ، دوستت دارم هایی که هیچوقت مخاطبشان را پیدا نکرده ایی که از ذره ذره ی وجودت، حرف به حرف جمع شان کنی و در قالب زیباترین واژه ها به لب هایت بیاوری شان و از...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 5 مهرماه سال 1394 09:35
- تو را خواندن مرا متلاطم میکند ، بسان دریایی که جزرش مرا به تو می آورد و همچون موج های بیقرارش مرا بسوی ساحل چشم هایت میراند ، بسان پرنده ایی خسته که به امنیت لانه اش باز میگردد مرا سرشار میکنی از امنیت سینه ات ، همچون معبدی سرشار از خضوع نگاهی نجیب بر اندام عریان پرستش در سکوت حاکم بر نیروانایی که وقتی بر قلبی عاشق...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1394 04:20
هرچقدر میخواهم باورم شود که من سیبی را گاز نزده ام و این کارِ پدرم آدم بوده و مادرم حوا ... نمیشود که نمیشود ... و من تبعید نافرمانی تاریخم در جغرافیایی که هزاران درخت سیب دارد و هزاران هزار سیب... دلم برای تسلسل رنج این همه آدم و حوا به خاطر این همه سیب میسوزد ... باز هم کوزه ها را بر سر آن دوی بیچاره بشکنیم ؟! ......
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1394 14:09
از نگاه یک پرستنده گاهی میتوان حقیقت را پنهان کرد بشرط آنکه فرصت شناخت را از وی سلب کرد ، و بلای شوم جهل را بر جانش همچون بختکی سیاه افکند و چراغ دانش و فهم حقایق را در باورهایش خاموش کرد ، اما وای بر حقارت و عقده هایی که همچون آفت های سمج در بطن اعتقاد های موروثی پدید می آیند و رشد میکنند و همچنانکه روز به روز آرواره...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1394 13:03
- موج میزند پاییز در آغاز سمفونی بادی که بر جان ِ لرزان ِ برگ ها ، آهنگ هبوط می نوازد ! اینجا قلم در وداع لاله که در بوسه ایی سرخ پژمرد دیگر نمیرقصد ، در هارمونی ِ منشور چشمهایی که آبستن ِ رنگین کمان است ، هردم خاطره ایی بر بوم ِ خاطر نقش می بندد ، و فروغ ِ دوران ِ قلب ورم کرده ی باغچه در فصلی سرد ، بی هیچ چراغ و...
-
حرف های تنهایی
جمعه 20 شهریورماه سال 1394 16:11
ترسیده بود از موسمی که گل را پیر میکرد ! از زمستانی که خون را منجمد ، او عاشقی تابستانی بود ، سرشار از هرم داغ بوسه و شمعی که به سوز ِ خویش و حرم ِ سینه اش مرهم ِ زخم های اندام دلی بود که شاپرکی عاشق به احرام میبرد ... او عاشق بهار بود ، و لبهای بوسه اش با سُرایش ِ عاشقانه های قناری میشکفت و بر شاخساران خاطره با چیره...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1394 03:46
- در دمای زیر صفر ، خون عقربه ها ماسیده کرسی را به کنده ی مردان کهن احیا کرده ام مادر بزرگ از وقتیکه پژمرد لب های قصه هایم طعم سیگار و غصه گرفت و فروغ شعرهایم همچون روحی در کالبد گُل پِت پِت کنان میان پائیز واژه ها محو شد! از شراب ، فقط قرمزی ماند بر سرخ گونه های لاله ، و از زلیخا فقط نامی به شُهرگی ِ غریبستان عشق ! و...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1394 00:03
- نشست کنار حرف هایم ... روی لباهایش ترانه نوشتم ! پلک هایش خوایید ... دلش کبوتری شد و پرید در رؤیایی به رنگ ِ ابرهای سپید ... نشست کنار حرف هایم ... چشم هایش به رنگ آینه بود ، و یلدایش آغشته به عطر هالویین ! یک بود ، جلویش تا بی نهایت صفرها ... نشست کنار حرف هایم ... نگاهش مثل فروغ بود و دلش آبستن ِ عشق ... سوگندش...
-
حرف های تنهایی
جمعه 13 شهریورماه سال 1394 14:35
- انگار که از جنس بالهای شاپرکی تو ... و خویشاوند شعله هایی که به عشق آبرو بخشیدند... عطر کدام شقایق نگاه خیس تو را آکنده است تو شاهد کدام ایثاری که اینگونه پر از تمنای بوسه ایی بر سنگ هایی که یادگاران بزرگ حماسه اند و پلاک هایی بی کبوتر.... نگاه اینچنین عاشق را از کدام یوسف بی بازگشت به کنعان به ارث برده ایی... تو به...
-
حرف های تنهایی
جمعه 13 شهریورماه سال 1394 14:28
امشب دلم غزل خواست ... نگاهت را نقاشی کردم ، چقدر حافظ بودند چشم هایت !
-
حرفهای تنهایی
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1394 01:35
ماندنی ترین خاطرات همان خاطره هایی هستند که دل را ربوده اند و اگر شراره پر میدهند به آسمان نا آرام دل و میسوزانند ، سوزشان سوزنده نیست ، نه اینکه نیست ، هست ، اما از آنجا که عشق مقصود است ، هیچ پروانه ایی بوسه بر آتش را لمس نمیکند ! گویی سوختن نوازشی از آتش است اگر عشق مراد هر مریدی باشد ...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1394 01:25
قصه های این دنیا را سرشار از عشق تعریف کرده بودند!!! سالها گذشت ، عشق در افسانه ها بود .... و ما در حقایق دنیا پژمردیم ....
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 4 مردادماه سال 1394 21:42
روزی با ترانه ایی از بهار زاده می شویم ، روی لب های خشکمان ، خنده های لاغر روزهای مبادای قیصر ! ما در ابهامی از مِه ، در شعر پناهی آن ِ دیگرمان را می یابیم ، آن مرغابی دیگر را ! و سعی میکنیم برای لیلی مان قصه ی جنونمان را با آب و تابی وصف ناشدنی توصیف کنیم ... یا اینکه برای منیژه ی شاهنامه مان قدری بیژن بودنمان را...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 06:59
فزتُ به رب الکعبه... رستگار شد در بی تابی های چاه های همدمش... به ذولفقارش ... به نیمه شبهایش و کیسه های طعام بر دوش کشیدن به نیت یتیم هایی که ارواح پدرانشان آسوده و آرام و مطمئن بودند که علی بی آنکه شناخته شود ، بی آنکه علی بودنش را تبلیغ کند ، بی آنکه سید و آقایی اش را جلوه دهد ، دق الباب میکند ، و کیسه پشت درب...