مثل یک ستاره ی دوری در ناکجا آباد آسمان....
آباد باد سوسوی نازک حضورت ،
وفایت در میان سیاه شب به جانسوزی شمعی ماننده است
که به انتحار خویش مرگی را به ایثار انتخاب کرده است
و همچنانکه در سوز عشق میسوزد ،
در آرزوی وصال صبحی پاک می گدازد و یقین دارد که فردا ،
جز خاطره ایی بر گونه ی صبح،
هیچ لبی به هنگام شکفتن ِبوسه ایی سرخ بر خویش ،
یادی از چکیدن های عاشقانه اش نخواهد کرد ...
حرف های تنهایی