مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی


راز چشم های تو را مشرقی ترین قله ها میدانند ، تو از آنجمله طلوع هایی که زرین ه نگاهت را برای همه ی زمین میخواهی ، فلسفه ی دریچه ی چشم هایت مفهوم نامتناهی ه عشق است که گاه در شکفتن غنچه ای اتفاق می افتد و گاه از بس که از عشق سرشار است به صلیب میرود ، مردم زمان ه ، حواریون ه پر و پا قرص لبخندهای تو اگرچه شاید نیستند اما مادر ترزای لب های تو در هیچ برگی از تاریخ مدفون غبار فراموشی اذهان و خاطره ها نمی شود همچون پیکر عریان و زخمی عیسی که بر فراز هیچ جلیله ای ...‌