-
حرف های تنهایی
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 00:47
ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺴﻠﺴﻞ ﻣﯿﺴﻮﺯﺩ .... ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻗﻼﺏ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺑﺎ رشته ی ﺍﻓﮑﺎﺭﻣﺎﻥ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﯿﻢ ﺗﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻨﻄﻖ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ ...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1393 18:02
تو همچون گلی هستی روئیده در یک مناسک و من همه آرزویم این است که در غوغای طواف تو پروانه ایی ناچیز باشم ....
-
حسین وارث آدم
یکشنبه 11 آبانماه سال 1393 09:34
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﻣﺮﺩﻩﺍﻧﺪ، ﻭ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻩﻫﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﯿﻢ . ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﺳﺨﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﻭ ﻣﺎ ﮐﺮﻫﺎ ﻣﺨﺎﻃﺒﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮔﺴﺘﺎﺧﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ـ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ـ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻨﺪ، ﺭﻓﺘﻨﺪ، ﻭ ﻣﺎ ﺑﯽﺷﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ؛ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﯾﻢ . ﻭ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺑﺨﻨﺪﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ـ ﻣﻈﺎﻫﺮ ﺫﻟﺖ ﻭ ﺯﺑﻮﻧﯽ ـ ﺑﺮ ﺣﺴﯿﻦ ( ﻉ ) ﻭ ﺯﯾﻨﺐ...
-
علیرضا آتش
دوشنبه 21 مهرماه سال 1393 13:18
ﻋﺠﺐ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻛﺴﯽ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻬﺮ ﺩﺭ ﺳﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭﺩ ﻧﺎﻙ ﻧﺎﻟﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﻳﺐ ﻧﺎﺭﻓﻴﻘﺎﻥ ﻏﻴﺮ ﺧﻨﺠﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﺠﻮﻡ ﺩﺷﻨﻪ ﺑﺮ ﺩﻟﻬﺎﻱ ﺑﯽ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﺎﺩ ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﺮﺩﻩ - ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻛﻪ ﻧﻮﺑﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻓﺼﻞ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﻴﺰﯼ ﻛﻪ ﺧﻨﺠﺮ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﭘﺸت به جزیک گوشه کز کردن ، برادر راه دیگر نیست...
-
حرف های تنهایی
جمعه 18 مهرماه سال 1393 16:09
در تنهایی تصوفی شکل می گیرد که نور را به دل دعوت میکند ، قریه ی خاموش و بی کس دل را به قدوم مبارکی منور میکند که از هزاران چلچراغ کذب و سرآبگون ، شبستان دل را بی نیاز میکند ، در تنهایی تصوفی شکل می گیرد که رنج هزاره های انسان را در یخبندان احساس های منجمد به هرم شگفتش ذوب میکند و از مشرق طلوعش که سر میزند ، دل را به...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 14 مهرماه سال 1393 18:13
وقتی هیچ گلی برای پروانه ترانه ایی با لهجه ی عطر نمیخواند .... پروانه در پاییز رقصش می خشکد .....
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 18:47
گاهی معنای عشق در باورهای انسان چقدر مضحک میشود ! چشمها برای نگریستن بر عشق حقیرند ... عشق را باید با دل به نظاره نشست و با روح به نوازش ... بدون تجربه ی محو شدن ، هیچ دلی نمیتواند ادعای عاشقی کند ... بدون تجربه ی جنون ، هیچ عاشقی نمیتواند ادعای مجنونی کند ... شهد عشق تا بدان حد شیرین است که به جرأت میتوان بخاطرش...
-
حرف های تنهایی
جمعه 21 شهریورماه سال 1393 13:54
ستاره میشوم در بی نهایتی از شب ... من رسول ناچیز خورشیدم ... ستاره میشوم چونان قطره ایی از آفتاب ..... چونان نقطه ایی بر فراز قاف .... چونان برق نگاهی بر مردمک شب .... ستاره میشوم همچون روزنه ایی گشوده بر اقلیم خورشید ... همچون فانوسی ورای ذهن تاریک شب ... ستاره میشوم یک ستاره ی دور ، ملازم کاروان رهسپار گذرگاه های بی...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 23:14
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ... ﻣﺜﻞ ﺩﻭ ﺑﺎﻍ ﺳﺒﺰ .... ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ! ﻣﺜﻞ ﺩﻭ ﺑﻬﺎﺭ .... ﻭ ﻣﻦ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ... مرا نوشت میان غزل های یادگاری اش .... بر بستر شرم سرخ گونه هایش .... مرا سرود با لبانی به رنگ لاله .... مرا نواخت همچون آوای موسیقیایی اسرافیل .... و من از هزاران سال خفتگی سر برآوردم از مدفن خاک...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 23:58
ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﮑﻮﻓﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ... ﻣﺜﻞ ﺩﻭ ﺑﺎﻍ ﺳﺒﺰ .... ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ! ﻣﺜﻞ ﺩﻭ ﺑﻬﺎﺭ .... ﻭ ﻣﻦ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ .... مرا نوشت میان غزل های یادگاری اش .... بر بستر شرم سرخ گونه هایش .... مرا سرود با لبانی به رنگ لاله .... مرا نواخت همچون آوای موسیقیایی اسرافیل .... و من از هزاران سال خفتگی سر برآوردم از مدفن...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 20:13
یوسف خدا که باشی از چاه بالایت می کشند می شوی عزیز مصر .... پیراهنت بخاطر فرار از گناه که از قفا دریده شود آنوقت معجزه شمیم اش چشم های یعقوب را بینا میکند ... زلیخای یوسف که باشی کام دلت بر نمی آید می شوی کور و پیر و آواره .... آری اینچنین است یوسف باید بود اهل حقیقت عشق رها از سایه ها اهل محو شدن مثل شبنم .... با...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 06:50
با تو چه غزل ها سروده ام تا اوج پریشانی آنجا که دل به تمنای نگاهت بر لب های مجنون خیال ، بوسه های جنون میکارد و تیشه ی فرهاد را بر بیستون خویش میزند و یادواره های خاطرات را چنان بر تخت سینه حک میکند که گذر هیچ تاریخی را یارای آن نیست که زیر لایه های غبار سالها مدفونش کند.. تنها تو شاهدی که من چگونه شهادتی داده ام که...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 11:55
خلیج نگاهت دیگر فارس نیست.... با من بیگانه شده ... تو یک ابر سترونی ، و من یک دشت زرد ... بهار تو هم فقط یک قصه بود... بالایش ماست بود و پایینش دوغ... کدام هزار و یک شب راست بود ؟!!! تا بود ، خوشه های سبز و داس بود .....
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1393 00:32
گفتند محکومید! سیب را خورده اید... گفتیم حوا بود .... ما تاوان بدهیم ؟! سیب بهانه بود .... و دوزخ ندامتی سوزناک تر از آتش..... و بهشت ، عشقی است که روح را به آرامش می برد..... جایی که مغناطیس شهوت عقیم است و عشق اقیانوسی بیکران که ژرفایش روح را در گستره ی بی انتهای خویش حل میکند ... جایی که " من " پایان...
-
حرف های تنهایی
جمعه 17 مردادماه سال 1393 19:51
بگذار شک کنم به همه ی آفتابگردان ها !..... آنها فقط آفتاب را بخاطر خودشان میخواهند ..... من به شبنم ایمان دارم که با تلنگری از آفتاب بخار میشود و محو میشود و در بودن خویش پایان میپذیرد ....
-
.....
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 09:53
حالت تهوع دارم از دیدن کسانیکه از تغارهای شکسته عشق می لیسند !!!
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 12 مردادماه سال 1393 09:40
یه کاری کن که بلبل باز گردد به سوسن و صنوبر... یه کاری کن که دست های خنیاگر انگیزه یابند بر نوازش چنگ... یه کاری کن که حس نوازش و پرستش باز گردد به قوها.... یه کاری کن که کنعان دل ، یوسفش را باز یابد ای خدای مصرها ....
-
حرف های تنهایی
شنبه 4 مردادماه سال 1393 09:55
یوسف م ... رها از چشم های زلیخا ... من شعر نیمایم... زاده ی یوشیچ نگاهت ... فروغ شدم .... برایم چراغ آوردی... و من به کوچه ی خوشبخت نگریستم ... در خواب سهرابی من که آمدی ، آهسته نیا ... بگذار که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.... بگذار که ترک بردارد بغض بارانی و پنهانی من ....
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 12:57
همه جا زمزمه عبادت بود و تسبیح ... عرش سراسر بی بانگ اذان و سِحر صدای بلال ، مالامال بود از انبوه صفوف فرشته هایی که به پرستش در هم تنیده بودند ... و ذرات آفرینش ، همه یکدل و یکصدا ... یک بینهایت شکوه و عظمت در برابر یک بینهایت پرستنده ... و چه اعجازی دارد آوای یکدل و یکصدای پرستشی که به شوق و شوری غیر قابل وصف معبودی...
-
به یاد معلم شهید
چهارشنبه 28 خردادماه سال 1393 09:39
در شکوه نگاهت انسان در قامتی بلندتر از آفرینش قد افراشته است با کوله باری از امانتی سنگین و عشق که میراث گرانبهای قلبی پر تپش است و تو همچنان عاشقی در کویر و دلت چشمه ی سارای و گوارا و جوشانی که همچون عشق جاریست بر اندام چروک شن هایی که تبعیدیان را سیراب میسازد تا گام های لرزان پاهای تردشان نخشکند و نپوسند تا همواره...
-
حرف های تنهایی
شنبه 3 خردادماه سال 1393 11:32
در هیچ مقیاسی نمیگنجم .... نه در محدوده ی رقص یک پروانه ، و نه در حیطه ی پرواز بلند یک عقاب ... حتی در نگاه برمودایی تو و در هیچ مثلث دیگری ... من از زمان فراترم و از قرن تو آنسوتر ....
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 19:56
رنگ تو رنگ یک چشمه است رنگ عصمت مریم به زلالی اشک در فراغ مسیح بر صلیب شهادت رنگ تو رنگ یک دلتنگی همیشه است ...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 19:51
.... وشایسته این نیست که در کنار شعله لرزان و میرای شمع و شب خورشید فردا و همیشه را از خاطر ببریم ...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1393 12:12
چیزی شبیه افسانه ... یا رؤیایی دور از حقیقت ... چیزی همچون آرزویی بر پرده ی تخیل ... "بایدی " که در تجسم شکل می گیرد ، همچون ابری سترون ... " بهاری سبز " بر روی بوم رنگ و روغن ... من تو را زیبا خلق میکنم ... آنسان که میخواهم ... و زیبا باور میکنم ، آنگونه که دلم ... حتی "مرگ" سرنوشت...
-
حرف های تنهایی
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 09:04
...از کویر نگاهت سبزه میچینم برای هفت سین سالی که سکه های چاقش را هفت گاو لاغر بلعیده اند... چشمان کوبیسمی پیکاسو اینروزها با قلم موی واژه ها بر بوم اذهان تابلو میکشند... راستی ژکند به چه میخندد ؟!!!.. . نوروزتان پیروز باد
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1392 21:49
نه میخواهم تندیسی باشم در دست های هنرمند تو .... و نه میخواهم در موزه ی مشاهیر ، شاهکاری باشم از چیره دستی ات .... و یا هرمی باشم در ردیف رابعه ، یاد آورد رنج جانسوز اسلاف م .... و نه برده ایی که بنده باشم .... من میخواهم شکل تو باشم همان ان الحق منصور .... من تو را اینگونه دوست دارم و تو اینگونه مرا .... میخواهم حلاج...
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 16:32
به چشم هایت دخیل بسته ام ... بید دل م را نلرزان مشق مجنون دارم و عشق لیلا دعایم کن ... یک دعای پیر ... به آسمان تقدیر اشارتی کن تا آفتاب بشارت ، رقص نگاهش بر شام بی ستاره بچرخد ... رنج قحط سالی دمشق کهنسال شده ... چروک دستان خسته ات را شفاعتی کن بر اندام پاییزی عشق ...
-
حرف های تنهایی
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1392 11:35
حال و هوای کنعان دارم من چشم های یعقوب م و تو یوسفی هستی که حتی شمیم پیراهنت هم معجزه میکند ، در شام آخر ، من صلیب تو را برسینه ام افراشتم و اکنون سالهاست که بر لب های مونالیزایی ام نقشی از ژکند ترسیم شده من با آخرین شبنم از یاد تو برای همیشه تبخیر میشوم این "من" هستم ... بخاری از آخرین یادگار خاطرات تو .....
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1392 11:00
جانا.... به محشر چشم هایت اگر بخوانی ام عیسایی دگر میشوم بر هزاران صلیب.... لیلا تویی و من نه جنگل بیدم و نه اجداد مجنون اگر گلویم آوای منصور است چه حاجتی است بر همه عشق های دنیا در ضیافت زلیخا ، بجای ترنج ، دست ها بریدند و من ، ریسمان دنیا را ... نه مصر میخواستم و نه عزیزی اش را ، من دلباخته ی آن چاهی شدم که تو را...
-
حرف های تنهایی
جمعه 25 بهمنماه سال 1392 09:30
رج میزنم تو را در تار و پود واژه هایم.... کنار تجسم چشم هایت آمیخته میشوم در آغوش بیکرانه های یک روءیا.... میان مستی تصور یک بوسه پلک میبندم بر حقیقت کویر لب هایم من لبریزم از ابهام دردمندانه فلسفه ایی که سعی میکند منطق نبودنت را تفسیر کند ... ای بارانی ترین چشم عشق از کدام زاویه بر پروانه نگریستی که دیوانه تر از...