سازت را کوک کن ، زخمه ات را در دست بگیر ،
طبیعت هر لحظه آوازی میخواند ،
گاهی بیات ترک ، گاهی اصفهان ، گاهی همایون و .....
تو چقدر نواختن را میدانی ؟ دشت دلت چقدر دشتی را میداند ؟
مبادا ناکوک و نادانسته بنوازی ، که بدینسان هیچ گوشی بدهکار تو نیست ،
پژواک نوای تو همانی است که گسیل میکنی ،
زیبا نواختن را بیاموز ، زیبا کوک کردن را ،
هر دستگاهی که مینوازی در نهایت
بسوی نوازش یا آزار گوش خودت پژواک می شود،
کوک یا ناکوک ، حالا تو بر سر راه عشق و نفرت ،
کوزه غبار گرفته ات را از کدام سرچشمه لبریز میکنی ؟