مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

 گاهی یک جرقه ، تو را همچون  

 ققنوسی هزارساله خاکستر میکند

 و خارج از تکرار یک دایره بر قهقرای جنون گیج عقربه ها ،

 دلباخته ای می شوی که از بطن خاکستریِ احساسِ 

 چروکیده ی تاریخ دلت برخاسته ایی،

 و همچنانکه دنیای زیبایی را برای نوزاد نگاهت می آفرینی

 و اسرافیل احساست را بر قبور واژه های عاشقانه ی دلت

 رسول میکنی تا با شیپور قلم ، رستاخیز عشق را بنوازد

 و همچون مرده گانی که در برزخِ کویری تفتیده از حسرت  ،

 سردرگم و  مبهوتِ ماسیدن زمان هستند ،

 به ناگاه  نوایی سحر انگیز ملودی  آخرت را

 بر سکونِ مبهم  دلشان می نوازد  

تا همچون آغازی دل انگیز

 از بطن خیالهای آبستن عشق ،

 در حقیقت زاده شوند،

 عشق به جرقه ایی تو را به آتش می کشاند ،

 و همچون ققنوس به خاکستر ،

 و سپس در آفرینشی دل انگیز

 زیباترین آوازها را با لب های تو می خواند ،

 و پرهای زیباترین پروازها را بر بالهایت می رویاند ،

 عشق تنها حادثه ایی است که قبل از مرگ ،

 تورا برای زنده شدنی دگربار ، میمیراند !.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد