مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

عدالت هیچگاه در جهان سه بعدی نمود پیدا نمیکند ،


چرا که نگاه های ما از دیدن و فهم همه ی ابعاد ،


موضوعات ، مباحث و مسائل این جهان عاجزند ،


عدالت فقط یک واژه ی آرمانی است


و گاهی یک تعبیر عقیم است برای


ترازوهایی که در ریاضیات اذهان خواب تساوی میبینند ...

حرف های تنهایی

ﺩﺭ ﻣﻌﺒﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺷﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺘﺶ ﺁﺏ ﺷﺪﻡ


ﻭ ﺩﺭ ﻧﺠﻮﺍﻫﺎﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﺛﯿﺮﯼ ﺍﺵ ﻋﺸﻖ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ


 ﻣﻦ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻟﯿﺨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﻭ ﻣﺼﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺵ


ﻏﺮﻗﻪ ﯼ ﺩﻟﺒﺎﺧﺘﮕﯽ ﭼﺸﻢ ﯾﻮﺳﻒ ﺷد


ﻭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁﻥ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﻓﮑﻨﯽ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﻪ ،


ﺩﻝ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎﺧﺖ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩ ، ﻧﺎﺭﺳﯿﺲ ﺷﺪﻡ ...


ﻣﻦ ﺍﺯ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﻫﯿﭻ ﻋﻘﺎﺑﯽ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﺟﮕﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻘﺎﺭﻫﺎ ﺑﺴﭙﺎﺭﻡ 


ﻭ ﭘﺮﻭﻣﺘﻪ ﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺟﻮﯼ ﺯﺋﻮﺱ ، 


چرا که ﻋﺸﻖ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﺼﺎﺋﺒﯽ ﺍﺳﺖ 


ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻠﯿﺐ ﻣﯿﺦ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺪﺭﻗﻪ ﯼ ﻋﺮﻭﺝ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ....

حرف های تنهایی

آمد ...


 اما چه تلخ ! در رؤیای شیرین من ....


من پریده ام از بام نیمه شب هایی که طعم شراب میداد خواب هایش .... 


میان دوزخ و بهشت ، لبهایم بلاتکلیف است با بوسه هایی به شکل برزخ ... 


من از کف داده ام زندگی را در قمار آتش ...


عشق تعبیر دروغی است وقتیکه 


 پروانه در موعد سوختن شمع ، خواب گل می بیند !!!!.....