خاطراتش همیشه بهاری اند....
اگر چه او رفت تا خزانی شود
من با عشقش داغ داغم..... تابستانی !
خداوندا تو خود میدانی که من بیزارم از
یخ های زمستانی..... ( سایه روشن )
همیشه میگفت به اندازهء تمام برگها و گلبرگهای طبیعت
دوستت دارم .....
و چه راست میگفت....
پائیز که آمد دیگر برگ و گلبرگی بر شاخساران
نمانده بود !!!!! (سایه روشن)