از سبوی لب هایت می میچکد بر ساغر دل م ،
اینهمه غزل در نگاهت جاریست ! اهل کدام مغانی ؟
شش دانگ وجودت عشق را تفسیر میکند در مسلک مستان ،
و در شعر ناب تو اتفاق خجسته ایی عشق را به پیامبری مبعوث میکند
که آیینش خدایان ِ بیقرار ِ دیوان ها را هم عاشق میکند !
یک جنگلِ پاییزی در نقاشی های عاشقانه ی باورهای تو شاهکاری است
که تا کنون هیچ نقاش رئالیستی یارای خلق حس ِ عاشقانه اش را نداشته است
و تو با کوبیسم واژه هایت تنها با چند جمله ی ساده
اقیانوس عمیق عشق را معنا میکنی ...