-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1397 13:48
مرا به شکفتن بخوان در بهاری فراموش شده ... من در مهتابی ترین نگاهم از آفتاب ِ تو نوشته ام ... من در آوازهای کلیسا زخم های مسیح را دیده ام که همچون لبخندی دلبرانه دل از صلیب ربوده بودند ! همچون جذبه ای که از اعماق درون ِ وجود معشوق تمام هستی ِ عاشق را به گرداب ِ اقیانوس ِ نگاهش می کشاند نگاهم میکنی .. و همچون برگی که...
-
حرف های تنهایی h4
یکشنبه 29 مهرماه سال 1397 12:59
-
حرف های تنهایی h3
یکشنبه 29 مهرماه سال 1397 12:53
-
حرف های تنهایی h2
یکشنبه 29 مهرماه سال 1397 12:50
-
حرف های تنهایی h1
یکشنبه 29 مهرماه سال 1397 12:47
-
اولین سالگرد
یکشنبه 15 مهرماه سال 1397 13:16
چه جهان ِ تاریکی است باور داشتن ِ این که روشنای قامت آفتابی ات در ظلمت واژه ی مرگ فرو افتاده است ... چه روزهای عبثی است ایمان آوردن به فصل ِ اَبد ! و چه دلخوشی ِ دل انگیزی است این باور که روزی در گستره ی عالم هستی دگربار به موهبت دیدار تو می توان نائل شد ... تو نیستی و جهان بی تو ، جای خالی تو را با هیچ چیز نمی تواند...
-
مهر نزدیک است
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1397 10:17
نکند شاپرکم پر بزند دور شود نکند شعله ی شمع سهم ِ دل ِ گور شود نکند گل برود در دل ِ ابهام ِ خزان نکند کام شکفتن به بهار شور شود نکند شمع بلند قامت و جانانه ی من دگر امسال نباشد ، شعله اش کور شود نکند در شب ِ تاریک و پریشانی ِ من برود شعله ی شمع تا که ز من دور شود
-
آدم ها
سهشنبه 12 تیرماه سال 1397 11:38
آدم ها برای تبرئه ی خود از محکمه ی وجدانشان همواره دست به دامان ِ توجیه می آویزند ! چه بسا تقصیرات ِ محضی که به مدد توجیه ، معکوس می شوند و در مقام ِ شاکی و بدون ِ حضور هیئت منصفه در بطن موضوع ، یک سویه طرح دعوا می شود و در مقام قاضی قضاوت و در مقام شهود شهادت و در مقام قانون محکوم میکند و این است عدالت ِ کسانیکه مدعی...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1397 08:39
از آفاق ِ دور ، ابهام ِ اندامی به تجسمی مه آلود می رقصد ! هر از گاهی بی شائبه بودن ِ اتفاق تو همچون تندیسی در میدان ِ باورهایم ساخته می شود ! من این سو در میان ِ بوم و رنگ و نقاشی ها در نگاه کوبیسمی ام با خطوط معنا دار ِ کج و معوج در پیچ و تاب و کلاف سر در گم مخیله ام تو را خیال میکنم که به آرامی در دل ابهام ، از بطن...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1396 09:27
هنر عبارت است از نگرشى عمیق به بعد ظریف خلقت بگونه اى که عشق نیز نگاه خاص خود را به یاراى چنین نگاهى بگمارد . در گذر زمان لحظه هایى هستند که همچون بارانى ناگهانى بر تو مى بارند ! لحظه هایى که باورهایت را غسل میدهند تا سبک حالت کنند ، لحظه هایى که جامه ى آرامش را بر کبر باطل اکتسابات بیهوده ى روزمرگى هاى هرز مى پوشانند...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1396 09:16
صبح از مشرقی ترین قله ها سر زده است ، و من همچنان مبهوت مشرقی ترین نگاه درخشان تو ... بسان خورشیدی همیشه ای بیگانه با سیه فام شب ... من اما شبزده ای محصورم در عصری که مردمانش آفتاب را نمی دانند ... تو رسولی سر زده از قله های برافراشته قامتی که رسالت تابیدن داری و من آشفته در شب ، زیر مهتاب از سیمای تابناک ماه سراغت را...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1396 08:22
از یک جایی به بعد ، خلأ نبودن ِ کسی را خاطره هایش پر می کنند ، یک وجود نامرئی و لمس ناشدنی ، مثل یک ترانه ، یک قطعه ی موسیقی ِ خاطره انگیز ، صحنه ای از لرزش آتش ِ نحیف ِ یک شمع ، مهتابی گسترده بر منظره ای که از بیرون ِ پنجره ی اتاقت تو را به عمق شاهکار نقره فام خویش خیره می سازد ... تکرار ِ روزی از تقویم در ساعتی مشخص...
-
حرف های تنهایی
شنبه 21 بهمنماه سال 1396 13:40
آدم هایی هستند که همیشه خودشان نیستند ، نه مثل ِ آنی هستند که سعی می کنند باشند و نه مثل ِ خودشانند ، این آدم ها سالها دچار یک بی هویتی مزمن هستند اینان را به راحتی می توان شکل داد و دگر بار گل ِ هویت جدیدشان را بهم ریخت و در قالب ِ دگرگونه ی دیگری شکل ِ تازه تری از آنان ساخت ، اینان هر از گاهی چند تبعه ی جدید ِ...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1396 12:39
جایی خواندم " از طوفان که بیرون آمدی ، دیگر آن آدمی نیستی که به طوفان پا نهاده بود " ... و چقدر این جمله برایم ملموس بود ... طوفان کوره ی ریخته گری است ، آزمون دشوار بردباری های آدمی است ، جدال ِ سخت ِ امید است در خروش و یورش ِ ناگهانی ِ نا امیدی ها ... عرض ِ اندام ِ چهره ی کریه المنظر سیاهی هاست در تقابل...
-
عباس
جمعه 1 دیماه سال 1396 02:17
جای خالی تو را هیچ قصه ای پر نمی کند هیچ اناری نمی تواند مثل ِ انار ِ در دست ِ تو باشد هیچ هندوانه ای نمی تواند لرزه بر داغ ِ یادت افکند شاهنامه ، افسانه ی حماسی ِ پهلوانی است جوانمرد ترین حقیقت ِ سهرابی ام جای خالی تو را هیچ تهمینه ای نمی تواند تحمل کند رستم تقدیر اگر چه تو را به خاک افکند اما شب های یلدای من آکنده...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1396 08:32
رفتنت هیچ وقت همیشگی نیست ... مثل شکفته هایی که با خزان می روند اما با بهار دگربار می شکفند ... مثل خورشیدی که به قرمز غروب پلک می بندد و به زرینه ی طلوع از مشرقی ترین قله ها سر می زند ... مثل تبخیر شبنمی پاک و زلال که از گلبرگ مخملین ِ گُلی در فضای آسمان محو می شود و به شکل قطره بارانی دگر بار از ابر می چکد ... به...
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1396 08:04
ما همه می پنداریم که باید خدا را پیدا کنیم. اما افسوس که نمی دانیم در انتظار یافتن او دعاهایمان را به کدام سو روانه کنیم. سرانجام به خود می گوییم که او در همه جا هست، در هر جا که به تصور آید ، و فکر میکنیم دست نیافتنی ست و بی هدف زانو می زنیم. و تو ناتانائیل،به کسی شبیه خواهی بود که برای هدایت خویش به سمت نوری می رود...
-
تولدت مبارک همسر عزیزم
سهشنبه 21 آذرماه سال 1396 11:13
در زندگی موهبت های بیشماری است که خداوند به کسانی که دوست تر میدارد بیشتر عنایت میکند بی شک یکی از موهبت های زیبای زندگی ام تویی عطر صداقتت در فضای باغچه ی دل انگیز زندگی مان پیچده است ، بسان زیباترین گلهایی که پروانه ی وجودم هر لحظه بیشتر و بیشتر تو را می ستاید ، تو همیشگی ترین گل ِ باورهای منی که در این روز زیبا...
-
عباس
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1396 23:46
تو نیستی و جهان ِ بی تو ، جای خالی ِ تو را با هیچ چیز نمی تواند پر کند ... نه بهار با سبزه ها و گلهایش ، نه پائیز و حال و هوای عاشقانه اش ، نه ترنم های باران و نه قلب ِ داغ ِ تابستان ، هیچ چیز نمی تواند تو را بیافریند ... بسان روح القدسی که فضای کلیسا را آکنده از عطری عیسوی می کند ، بسان رب النوع عشق که قلب عاشق را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبانماه سال 1396 10:13
-
حرف های تنهایی
جمعه 12 آبانماه سال 1396 10:04
یچیزایی هست که با هیچ چیز توی دنیا نمیشه مقایسه شون کرد ، مثل یه کسایی که با هیچکس ....
-
تقدیم به روح کوچیده ی برادرم
جمعه 12 آبانماه سال 1396 09:59
-
حرف های تنهایی
جمعه 12 آبانماه سال 1396 09:18
به دلم افتاده در پاِییز آن برگ زرد که افتاد در بهاری سبز میروید من ایمان دارم طبیعت دروغ نمی گوید ... عباس جانم عزیز دل برادر روحت شاد
-
حرف های تنهایی
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1396 13:44
مرگ افیون ِ دردمندی هایی است که ارواح را به اعتیاد ِ آرامش می کشاند و زندگی دروغ بزرگی است تا به همه بباوراند که قفس از آسمان دلچسب تر است !...
-
خطاب به عباس عزیزم
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1396 06:43
قمری های بی خیال هم فهمیدند که فروردین است اما آشیانه ها را باد خواهد برد ... خیالی نیست ... بنفشه های کوهی هم فهمیدند که فروردین است اما آفتاب ِ تنبل ِ دامنه را باد خواهد برد خیالی نیست ... سنگریزه های کنار رود هم فهمیدند که فروردین است اما سایه روشنان سحری را باد خواهد برد خیالی نسیت ... همه ی اینها درست اما بهار...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1396 00:01
زمان وقتی که می گذرد ، بخشی از ما را نیز با خود می برد و ما از آن بخش دور می شویم به خیال اینکه گذر زمان در خطی ممتد حرکت می کند ! اما غافل هستیم از قهقرای عقربه های تاریخ ... ما نشان ِ هر ساعتی که باشیم ، باز هم عقربه ها به ما باز می گردند ، باز هم همان زمان ، همان بخشی از ما که با زمان شکل ِ گذشته شده بود به حال ِ...
-
حرف های تنهایی
شنبه 14 مردادماه سال 1396 23:41
در سایه روشن مهتاب تجسم ات می کنم به شکل یک رؤیا از مرزهای جسم میگذرم به مقصد تصور تصویرت ماه شاهد این خلسه است و من به تخدیر تجسم ات مخمورم ... از پنجره ی نیمه باز اتاقم چشم در چشم تو دوخته به بیروم می خزم به شب ... به مهتاب ... و به آغوش پائیزی ات ...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1396 11:33
شخصیت پائلو کوئلیو رو خیلی دوست دارم ، بخصوص در پردازش داستان کیمیاگر ، همیشه در تنهایی انسان صدایی هست که بودن های غریب و ناپیدایش مثل ِ آشنایی در پشت پرده هاست که همواره در خلوت هایمان روی صندلی خالی میز دونفره ای که همیشه در ورای روزمرگی هاست نشسته و در ازدحام همه ی بودن ها به ما نزدیک تر است اما صدایش در غوغای...
-
حرف های تنهایی
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1396 10:45
ما شاهدانی جانسوزیم سوخته در شعله های نیستان و بی نوا مسکوتیم در نای نی . در پرده شدیم از حُجب و نجابت ِ عشق بی هیچ گِلایه ای ، طناب سکوت بر گلوی مزامیر بستیم و داوودی شکسته در قافیه ها ایم
-
جای خالی سلوچ
سهشنبه 20 تیرماه سال 1396 03:53
سلوچ رد پای نگاه دلداده ای است که در غوغای دهن کجی روزگار محو شده ... پردازش بایدهایی است که در غلظت روزمرگی های دنیا ، ناپیداست ... راوی کدورت دلهایی است که در نهانخانه ی جان ، گاهی از خدا گله دارند ... سلوچ حکایت قصه های سامت نگاهی است دردمندانه که هنرمندانه دردهایش را پشت پلکهای افتاده و خسته ی زندگی پنهان میکند...