-
حرف های تنهایی 45
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 13:11
باز هم قرار ما باشد زفاف دل و دیده .... انگار پشت پنجره ی تو یک غوغای ساده نیست .... نکند از خیال ، گیسوان بلندی بافته ایی .... و خدای دیگری در اُلمپ تراشیده ایی .... برای کاسه ات امیدی به پستان های گاو سامری نیست .... نیل هنوز نخشکیده .... نمیدانم چرا اینجا معجزه خیلی زود غریب میشود.... (حرف های تنهایی.... سایه روشن)
-
حرف های تنهایی 44
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 12:55
الهی ، در این برمودای مرموز و پرکشش شوق آوازم بخش تا همچون بلال از مناره های حنجره، تداعی اشک فاطمه باشم بر گونه، که نماز خاطره انگیز محمد را به خاطره مینشست و در احساس داغ رمل های تفتیده از هرم آفتاب از داغ شقایق بیشتر بسوزم تا آتش عشق.... الهی، برای یوسف چه فرقی میکند که چشم کدام زلیخا به دیدنش خمار عشق باشد و یا...
-
در معبد نگاه تو ....
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 09:32
در معبد نگاه تو، من پرستنده ترینم و تو گویی خداوندگار ژرف ترین باورهایی که اینچنیم مسلم نموده ایی... اگر حجاب از کلام وسوسه انگیزت بر گرفته شود ، پیچ و تاب شهوت انگیزترین تن های عریان را یارای ربایش دل نیست... تو را باید زیبا باور کرد و زیبا دوست داشت و زیبا پرستش کرد... آنجا که هر چیز به پایان میرسد ، شگفتا که تو...
-
عید قربان ....
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 12:19
چشم در چشم هایش دوخته بودم ، گویی به اختیار خویش دل بگردابی سپرده بودم که در چشم هایش مست می چرخید! چشم هایش دلم را در کام حریص خویش آرام، آرام می بلعید! و من در این چرخش دیوانه وار ، دل به جریانی سپردم که عقوبتش برای چشم های ضعیف من ناپیدا بود! من میخواستم در نگاهش محو شوم ، همچون ژاندارک که در آتش.... من میخواستم در...
-
حرف های تنهایی 42
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 11:53
مونالیزای نگاهت.... بد جور بر باور لئوناردو نشسته بود.... که در شام آخر مسیح ، همه ی مریم ها برای پرکشیدن فردایت ، بر لب هایشان ژکُند آفریدند.... صلیب ها را گفته بودی ، دست و پا و پیکرت ، برای بوسه بر میخ هاشان، بیقرار است اگر، تو را به او میرسانند.... و شام آخر نگاهت عجیب برق شوق می پراکند بر مردمک هایی که حجاب پلکها...
-
بیاد قیصر عزیز....
شنبه 7 آبانماه سال 1390 12:12
در میان بودن هایی برای نبودن نبودن هایی هست برای بودن .... در این مزرعه دست هایی هستند برای کاشتن درد.... و نگاه هایی که بر اندام عریان درد چشم می چرانند برای سیراب شدن شهوت !.... و داس انگار افسانه است... و علف های هرز ، دندان تیز کرده اند برای جویدن اصالت.... و شاعران مرده ایی که سخن میگویند زنده تر از هر زنده ایی...
-
حرف های تنهایی 40
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 11:56
چشم به چشم های سحر انگیز یوسف دوخته بود.... در تمنای عشقی که به آسمان دوخته شده بود و زمین با خود می اندیشید که میتواند با تیغ هوس رگ این پیوند را قطع کند! و یوسف چشم در چشم هایی آسمانی مست و مدهوش و حیران و دلباخته و زمین در خیالی خام به دلربایی عقیمی دلبسته بود و کاردهایی در تلاش برای توجیح عشق زلیخا که بجای تر نج ،...
-
بیاد آنهایی که پر کشیدند و آنهایی که در صف پرکشیدنند....
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 11:24
سنگها میزنند بر باورهای مظلوم ما.... اما، شکستن مرام ما نیست که ما رویینه تر از خشم سنگیم... همه دنیا در یک سو بود و ما در این سو ، اما گویی که چشم دنیا در هیچ کتابی از مرام شاپرکها نخوانده بود تا که عشق را بفهمد ... سنگها میزنند بر باورهای مظلوم ما ، و ما پیشانی بستیم به قداست نام هایی که در شبهای باورهایمان شمع شدند...
-
حرف های تنهایی 37
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 09:54
میبینی ... دل من؟ ... از کنار تو چه راحت میگذرند مردمیکه تو را بر در و دیوار خاطرات و خانه هایشان نقاشی میکنند ! همین هایی که تیری از درونت عبور داده اند و قطره های خونت را چکه چکه میکشند! به تو که میرسند ، به حقیقت تو... خودشان همان تیر میشوند ، غافل از اینکه تو هم همان دلی! میبینی دل من ؟!.... تعجب نکن .... روزگار ،...
-
حرف های تنهایی 35 و 36
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 13:58
عاقبت روزی نگاهم میمیرد.... و لبخندم می ماسد بر لبانِ سرخِ بوسه... عاقبت آتش این احساس من ، خاکسترم را به باد های فراموشی میسپارد و شقایق وجودم میشود افسانه دشت های بعید... اما همه ، دگر بار و دگر بار میپندارند که بیستون را دستهای فرهاد به تیشه کشید... و هیچکس در هیچ افسانه ایی نقشی از زندگانی نگاهم و شوق لبخندم و...
-
حرف های تنهایی 33 و 34
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 09:55
انگار فصل شاپرکها از تقویم باورهای ما پاک شده !.... میبینی .... دلها چقدر زیر غبار بی باوری های ما خاک شده ؟!... (حرف های تنهایی ... سایه روشن) حق شقایق اگر چه بر باد رفت ... اما از یاد رفتن نبود... عشق وقتیکه بر باد میرود ، همه دلخوشی اش اینست که در یاد بماند... وای بر عشقی که هم بر باد رود و هم از یاد..... (حرف های...
-
آریشگاه دَله....
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 09:53
اسم آرایشگاهش (( آرایشگاه دَله)) بود ! کلِ تجهیزاتش عبارت بود از یه مِکینه دسی، یه آینه شِکِسه ، و یه حلب خالی روغن هفده کیلویی ورامین و یه عکسِ شاه که با یه میخِ بزرگ آویزونِش کِرده بود به دیوار، میخ که چه عرض کُنوم ، میخِ طویله !.... وقتیکه ناظم بخاطِرِ موهامون با تی پایی از صف مینداختمون بیرون ، عزا میگرفتیم که...
-
حرف های تنهایی 30
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 11:49
به حرمت همه شقایق های رفته بر باد، میسرایم دردشان را تا به ابتذال نگاه های زمین، دوست داشتن هایشان آلوده نگردد..... به پاس همه شمع های سرشار از ایثار ، در سرخی فلق چشم به مشرق میدوزم تا بهنگام زاده شدن اولین لَمعهء خورشید یادی کنم از آخرین شراره های وجودهایی که در سوختن به خاموشی گرائیدند تا مبادا ما در حلقوم ظلمت...
-
حرف های تنهایی 25
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 12:24
کفش دلتنگی ام را باید از پای دلم در بیاورم! از همون اول که پایم کردم باید میدانستم که این سنگلاخ، دل و بال میخواهد نه پا و کفش..... از همون اول باید میدانستم که این گریوه، مرا از نفس می اندازد و این مسیر، مسیر پرواز است و نه راهی که بتوان پیاده پیمودش ! از همون اول باید میدانستم که اگر کفش آهنی ام دست نیافتنی است بفکر...
-
بخوان بار دیگر
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 13:25
بخوان بار دیگر در گوش هایم لالایی های ساحرانه ات را ! بخوان بار دیگر با آوای شگفت انگیزت افسانه های کهن را در گوش جانم! من سالهاست که دلتنگم ،من سالهاست که بیقرارم.... بخوان بار دیگر در گوش هایم و مرا طلسم طنین آوایت کن ای یگانه جاودانهء عشق ... قلب پر مهرت بگونه ایی دیگر با من به سخن مینشیند... دستهای تو بگونه ایی...
-
خرمشهر.....
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 15:03
" مسجد " ، زخمی بود و " نخل ها " بی سر..... و خاک سرخی که زیر چکمه های تجاوز ، دلتنگ بود .... و نقشه های شومی که بر لبه های قیچی ، خواب تجزیه میدیدند..... پرستوها، عزم کوچ کردند با قطار قطار آرزو ، شاید نماز ظهر را در صحن مقدس آسمان بخوانند..... خرمشهر ، دیگر خرم نبود..... خونین بود و زخمی........
-
حرف های تنهایی 22
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 11:30
اینجا همهء واژه ها عصمت درد را دریده اند.... چقدر چنگ میزنند این پنجه های کهنه بر غرور صبوری ام.... از پیاله های بودنت، همهء سهم من خالیِ بی تو بودن شد..... و کسانِ دیگری مستِ مست ، در کوچه های حضورت آوازهای عاشقانه را سوت میزنند..... کجاست چشمانِ تو ؟ که روزی از س بوی وجودم پیاله هایی لبریز از شرابِ عشق نوشیدند.......
-
حرف های تنهایی 21
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 12:24
آخرین شام مسیح بود.... و در تقدیر فردا پیکری عریان بر صلیب میخکوب..... و مونالیزا لبخندی تلخ میزد به حالِ همه نابینایانی که معجزهء عیسی را باور نکردند ..... شکوفه ها چه ژکوندند !.... وقتیکه بهار تصنعی میشود ! و پوست چروکشان ، تراژدی چهره به چروک نشسته ایی را ماننده است که چند ده پائیز را عبور کرده و در چند دهمین...
-
روزت مبارک معلم
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 10:08
سلام ای شمع فدایی.... من از قطره قطره چکیدنت، ذره ذره شکل گرفتم.... و در تخته سیاه شب.... با سفیدی نورِ گچ دستت از معبرهای تاریک گذشتم.... و تو همجنان ایثار کردی و تو همچنان سوختی و تو همچنان چکه چکه آب شدی و شعله افروختی.... با کدامین واژه میتوانم شمع وجودت را پاس بدارم؟ با کدامین قلم ؟ در کدامین عشق... من چروک...
-
حرف های تنهایی ۱۷
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 10:24
وقتیکه تو نیستی ..... من معنای نیست بودن را میفهمم .... عمیق تر از زخمهای صادق که روحش را تراشیدند و خراشیدند...... و زرد تر از هر برگ بر تن هر شاخسار که دهلیزهای هر قلبی را سخت تنگ میکند..... وقتیکه تو نیستی...... نبودنت در تمام بودنم رسوخ میکند و مرا از خویش تهی و از تو لبریز میکند.... اینگونه دلم همیشه برای تو و...
-
حرف های تنهایی 10
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 15:16
از پنجرهء اطاقش به بیرون می نگریست..... پیرمرد خنزر پنزر با نگاهی مشمئز کننده ، لبخندی مشمئز کننده تر میزد و جسدها را سوار بر گاری به گورستان میبرد..... و گزمه در کوچه داد میزد که شهر امن و امان است...... و لکاته در امن شبهای شهر چه کارهایی که نمیکرد..... و در پس این پنجره ها چه اتفاقاتی که نمی افتاد و این بوف شوم و...
-
حرف های تنهایی6
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 11:35
اینجا دلی به وسعت واژه هایت تنگ شده...... نمیدانم این عصر.... عصر انجماد دلهاست یا مردمکهای چشم ها سنگ شده !.... پدر، همیشه میگفتی: پرچم سفید در دست داشته باش..... پدر جان ..... اینجا سالهاست .... برای کشتن صلح ..... جنگ شده !.... (حرف های تنهایی.... سایه روشن) پی نوشت 1 : انسانها در هیچ یک از ویژگی هایشان به اندازه...
-
بیهوده.....
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 15:25
چه بیهوده دلسپرده ات بودم..... وقتیکه که دیدم پرنده ها برای ساختن آشیانه هایشان از قلب تو پوشال میبردند.... (سایه روشن)
-
خاطرات آبادان
شنبه 11 دیماه سال 1389 11:03
ضمن عرض سلام حضور همهء دوستان عزیزم، چند وقتی است احساس میکنم فضای مذابها زیاد از حد غمباره و یکنواخت و عرفانی شده ، بهمین خاطر جهت رعایت سلیقه ها و روحیات مخاطبین و دوستان عزیزم در مذابها، تصمیم گرفتم داستانک طنزی را تحت عنوان خاطرات آبادان در چند قسمت منتشر کنم امیدوارم که مورد پسند همهء دوستان عزیزم واقع گردد،...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 09:20
برای تو هرچه نوشتم کس دیگری خواندشان! و چشم های دیگری برای بی تو بودن من گریستند! برای تو هرچه نوشتم، دل دیگری را لرزاند! تو با دیگری بودی و کس دیگری دلتنگ من ! هر شب مینوشتم به هوای تو ، و او میخواندشان به هوای من ! او با عشق گریبانم را گرفته بود و مرا به آغوش خود میخواند و تو با چنگال های تیز و بی رحمت دلم را پاره...
-
حرف های تنهایی....
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 09:30
پرومته را میبینم که به جرم یاری رسانیدن به انسان در کوههای قفقاز توسط زئوس در زنجیر است و عقابی که مأمور است دائم جگرش را پاره کند و ببلعد....... و هند را، که جگر حمزه در دستانش و با ولعی شگفت ، بیرحمانه در حال خوردن، و خون ، همچون روژی بر لبانش برق میزند، گویی که ابلیس خود را آراسته! و شهادتی که رسالت را در تاریخ...
-
حرف های تنهایی
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 14:36
(((خدا، نه با مفهومی که بهشت و جهنم و ثواب را برایمان تداعی میکند، بلکه به معنای هستی بخش و یا حتی خود هستی ))) چه با شکوه است با تو مأنوس بودن و سبوی وجود را از ریعان عشق تو پر کردن..... به راستی من کیستم؟!.... چیستم؟!.... که مرا لایق دانستی، خلق کردی و خیل سروش های آسمانی ات را به پایم به سجده امر کردی!... چه کسی...
-
حسین فهمیده
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 08:23
بوسه بر یاد پیکر هزار تکه ات ای شیر نوجوان که از هر مردی ، مردتر بودی....هنوز خرمشهر مدیون ایثار تو و همرزمان تو است و ایران تا آخرین نفس های تاریخ، انتحار سرخ شاهپرک وجودت را پاس میدارد.
-
کوروش کبیر
شنبه 8 آبانماه سال 1389 10:19
اگر قرار باشد دانشگاهی برای سلاطین جهان تأسیس شود، باید کوروش را به استادی این دانشگاه برگزینند. (افلاطون) 7 آبان (29 اکتبر) روز جهانی کوروش کبیر، پادشاه بزرگ هخامنشی بر همهء ایرانیان سرتا سر جهان مبارکباد.
-
حرف های تنهایی
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 12:05
چشم در چشم هایش دوخته بودم ، گویی به اختیار خویش دل بگردابی سپرده بودم که در چشم هایش مست می چرخید! چشم هایش دلم را در کام حریص خویش آرام، آرام می بلعید! و من در این چرخش دیوانه وار ، دل به جریانی سپردم که عقوبتش برای چشم های ضیف من ناپیدا بود! من میخواستم در نگاهش محو شوم ، همچون ژاندارک که در آتش.... من میخواستم در...