مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی 35 و 36

عاقبت روزی نگاهم میمیرد....  

 

و لبخندم می ماسد بر لبانِ سرخِ بوسه... 

 

 عاقبت آتش این احساس من ، خاکسترم را به باد های 

 

 فراموشی میسپارد و شقایق وجودم  

 

میشود افسانه دشت های بعید...  

 

اما همه ، دگر بار و دگر بار میپندارند  

 

که بیستون را دستهای فرهاد به تیشه کشید...  

 

و هیچکس در هیچ افسانه ایی نقشی از زندگانی نگاهم 

 

 و شوق لبخندم و شراره های احساسم نخواهد کشید... 

 

 عاقبت روزی نگاهم میمیرد... 

 

 و لبخندم می ماسد بر لبان سرخ بوسه... 

 

 و شهرتم می ماند برای شقایق ها برای فرهادها....  

 

 

( حرف های تنهایی... سایه روشن)  

 

 

          ********************************************* 

 امشب همه بیقراریهایم را مشق میکنم 


تا دستم برای نوشتن روان شود... 


امشب آنقدر 2 را در 2 ضرب میکنم تا باورم شود 

 

 که میشود 4 تا... 

 

امشب یک را مینویسم و در آنسوی تساوی با تردید یکِ 

 

دیگری مینویسم و اهسته زیر لب خواهم گفت  

 

یعنی معلم اشتباه نکرده ؟! 


امشب تاریخ میخوانم ، خون بالا می آورم  

 

از زخم شمشیرها و کشتارهایش... 


امشب جغرافیا را خجالت زدهء دلمان میکنم که چقدر در 

 

برابر  دل من و تو کوچک است... 


امشب از روی کتاب ، دیکته مینویسم ! نمره ام صفر میشود ، 

 

تقلب هرچند که نمره اش 20 باشد نتیجه اش صفر است... 


امشب همه هنرم را بکار میگیرم برای کشیدن قطره 

 

اشکی... و چقدر جاری کردنش بر گونه ایی آسان است...

امشب فارسی میخوانم ، بیاد اولین جمله ایی که یاد گرفتم 

 

 ،.... بابا آب داد.... تا همیشه یادم باشد که من پارسی ام....

                (حرف های تنهایی ... سایه روشن)

نظرات 27 + ارسال نظر
صبا... شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:39

امشب به تمام قوانین درسی شک میکنم!
وقتی برای یادگیری س....داس را به من نشان دادند!
و من مدام آن مرد آمد....آن مرد زیر باران آمد را مشق میکنم!
تا فراموش نکنم آن مرد خواهد آمد....روزی.....شبی....ماهی....سالی...

سلام بزرگ مرد!نوشتتون عطر خوش روزهای گذشته رو میده!ومن چققد عمیییییق نفس کشیدمش!
برقرار باشید

سلام بانو....
چه مشق هایی که نوشتیم و چه نقش هایی که کشیدیم در ذهن هامان اما افسوس که هرچه نوشتیم و هرچه کشیدیم ، تاریخ خوراکش خون بود و هست و خواهد بودمردها را با داس نشانمان دادند و آموختندمان که گندم درو میکنند ، اما بزرگ که شدیم مردهای دنیا را دیدیم که تفنگ در دست دارند و انسان درو میکنند! میبینی بانو ؟ چقدر دلم برای حنجره معلم ها میسوزد؟

گلبرگ شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:30 http://mehr6088.blogfa.com

وب قشنگی دارید و پر ازاحساس

سلام دوست عزیز...
خیر مقدم
سپاس از حضورت.

آناهیتا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام برادر بزرگوارم
عالی بود.....عالی
در برابر این همه زیبایی چه بگویم؟

سلام بانوی بزرگوار....
نظر لطف شماست و اگر نه من فقط حرف های دلم را گفته ام....
و چشم زیبا بین شماست که بدینسان مرا شرمنده میکند.

امیر یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 http://alip52.blogfa.com/

سلام بازهم بوی مدرسه میادبوی علم ودانش

سلام بر پائیز و مهر زیبایش.... و سلام بر شما دوست عزیز.

سهبا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد ....

سلام برادرم . هی بالا می روم و می خوانم و به آخر می رسم و دوباره اشتیاقی نو برای از سر خواندن مرا به اول می کشاند ... چه می کنید با کلمات ، خدا می داند ! ممنونم برادر آسمانی ام .

رنج گل ، بلبل کشید و بوی گل را باد برد.....

سلام سهبای عزیز....
ممنونم که در طول این یکسال و اندی که از آشنایی مان در این دنیای مجاز میگذرد هر روز بیشتر از روز پیش حقیقت حضورت را به اثبات میرسانی و بیشتر شوق بودن را در باورم می آفرینی.

سهبا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

جغرافیا که در برابر دلهای ما چقدر کوچک است !!!
تقلب هر چند که نمره اش 20 ، نتیجه اش صفر است ..
تاریخ می خوانم و خون بالا می آورم ... کاش دست بکشیم از جنگ و بی عدالتی ...
همه هنرم را به کار می برم برای کشیدن اشکی که چه آسان می آید !
فارسی می خوانم ، بابا آب داد تا همیشه حرمت پدر را به یاد داشته باشم ..
یک را می نویسم و در آنسوی دیگر تساوی نه با تردید ، با ایمان می نویسم یک ، تا به یادم بماند همه ما با هم برادر و برابریم ...

این آموزه ها ، این نگاره ها ، این یادگارها ، بهترین درسهای زندگی اند ... اموزه هایی که درونی شده اند با ما و این روزه چقدر کمرنگ شده اند و بی اعتبار گویا ، که به سوی کدامین مرزهای غریب دور از انسانیت می کشند ما را و فرزندانمان را ... کاش همه درس های تاریخ و جغرافیا و ریاضی و فارسی ، اینگونه آموخته شوند در دلهایمان ..

باز هم هزاران سپاس برادرم.

سلام سهبای عزیز....

گفتنی ها را تو گفتی و چه زیباتر ازمن....

همیشه آموخته های ما را با معیار مدرک میسنجند ، ایکاش با باورهایمان میسنجیدند ....

نمیدانم غروب کدام ثانیه ، آغاز طلوع نگاه تو خواهد بود....
اما من همیشه خواب مشرق چشم هایت را میبینم....
انگار تو تعبیر همه سپیده دم های خیال من هستی از فراز قله های بعید.... (سایه روشن)

روزگارمو یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 http://mavgola.blogfa.com

سلام. حرفهای تنهایی تون خیلی عالی بود . به دلم نشست.

سلم دوست بزرگوارم...
خوشحالم که دلنوشته های نا قابلم بر دل قابل دوستانم مینشیند....
سپاس از حضورت که تداعی نام خلیج همیشه فارس است در خاطرم.

بانوی آبان یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 http://www.poshtevazheganesokot.blogsky.com/#

همه میدانیم ... و تجربه کرده ایم ... که در دنیای احساس .... همیشه دو دو تا ... چهار تا نمی شود ...

میدونی بانوی آبان ....
درد این نیست که چرا نمیشود ، درد اینست حالا که شده دو دو تایش هست اما چهارتایش نیست.... ! اینه که آدمو زجر میده!!!

کیانا یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلام سپهر جان
عاقبت نگاهم خاهد مرد ، آری عاقبت خاهد مرد اما حتا شهذتش هم باقی نخاهد ماند ....

کاش نمره تقلب هیچوخت صفر نبود ...

سلام کیانا جان....
عاقبت نگاهم خواهد مرد، آری عاقبت خواهد مرد اما حتی شهرتش هم باقی نخواهد ماند.... تقلب همیشه نتیجه اش منفی است حتی اگر نمره اش بیست باشد ما همیشه باید خودمان باشیم و همانگونه که هستیم خود را باور کنیم و اگرنه دیر یا زود رسوا میشویم و بر باد میرویم ....

عابر یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 http://photonote.blogfa.com

کوچکی جغرافیا
که فرقی نمیکند دنیا چقدر بزرگ یا چقدر کوچک باشد

مفهوم ؛ما؛ برای هر جغرافیایی بزرگ است
جا نمیشود

رنج گل بلبل کشید و فیض آن را برد
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

سلام دوست بزرگوارم .... چقدر زیبا گفتی... مفهومِ ، ما ، برای هر جغرافیایی بزرگ است....

سپاس از حضورت.

ثنائی فر یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:06 http://www.sanae.blogfa.com

زمان رسیدن به عاقبت کی خواهد بود؟
آری به تصویر نخواهد کشید هیچ کس بی خود شدن این مجنون را چرا که هیچ کس ندید و همه دیدند دیوانگی ام را و هیچ کس ندید باز هم و شقایق ها فراموش خواهند کرد مرگ لبخند بر لبانم را

همیشه چنین بوده....
همه به دیوانگی ها خندیدند و هیچکس نخواست بداند که دیوانه چرا میخندد! هیچکس راز شقایق را نخواست بداند که چرا عاشق بود و عاشق مرد و اصولا" عشق را چگونه باور کرد و مؤمن شد....

بقول استاد عزیزم آقای علی بداغی: چه تفاوت دارد ، همه نگاه ها اگر سنگ میشود.... باور کن من دلم برای سنگ ها هم تنگ میشود !

و یا : کوچه ها را کاشکی هرگز خیابانی نبود.... سنگ دست کودکان بودی و من دیوانه ایی....
سپاس بانو از حضور و نظر زیبایت.

فرداد یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:36 http://ghabe7.blogsky.com

افسوس که دو دوتاهای من هیچوقت چهارتا نشدن...
سلام سپهر
به یاد شبهای امتحان دبیرستان..به جای کتاب درسی خوندن فال حافظ باز کن و دزدکی تار موی قایم شده در لای دیوان حافظ رو دید بزن..
امشب به یاد شبهای تجدیدی شهریور ماه راهنمایی...به جای کتاب درسی خوندن در پشه بند روی پشت بام ...چشمات نگران خاموش شدن چراغ پنجره حیاط بغلی باشه...
امشب به یاد شب های زمستانی دبستان...بدون خوندن هیچ کتابی و دیدن هیچ چیزی آروم بخواب ...به امید آنکه شاید فردا برف بیاد و مدرسه ها رو تعطیل کنه...
....
شبت خوش داداش.

سلام بر داداش عزیزم....

سلام سپهر ؟!!!!!!! ی زِمانی داداشِ گُلِت بودم ...... بگذریم ، فعلا" یکی طلبت....

میگوم کا ، تو پسرِتَم ایجوری نصیحت میکنی ؟ ایولا داری ، داری از راه به دروم میکنی ؟! خو همی کارانه کِردی که حالا ایطور ساز میزنی حالا مو دوم خروسه باور کونوم یا قسمِ حضرت عباسه ؟؟؟؟ !

امیر دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:24 http://alip52.blogfa.com/

سلام خوبی خیلی کم میای منتظرتم

سلام دوست عزیز....
اگر سعادت داشته باشم ، بچشم می آیم.

مهرداد دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 http://kahkashan51.blogsky.com

عاقبت روزی نگاهم میمیرد...



و لبخندم می ماسد بر لبان سرخ بوسه...



و شهرتم می ماند برای شقایق ها برای فرهادها...
سلام سپهر عزیز
کاش قدر کوله بار همیشه همراه احساسات لطیف تورا بدانم.
بسیار زیبا بود .

سلام مهرداد عزیز....
و قتیکه مرا اینگونه نقاشی میکنی ،
لبخند ژکوندی بر لبانم مینشیند ، نکند واژه هایت دستان اعجاز بر انگیز داوینچی اند برادر....
من با نسیم تو آغاز میشوم، و با طوفان تو بر باد.....

آرام دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:15 http://www.khialebehesht.blogfa.com

چقدر عالی!

امشب جغرافیا را خجالت زدهء دلمان میکنم که چقدر در



برابر دل من و تو کوچک است...




عاقبت روزی نگاهم میمیرد...



و لبخندم می ماسد بر لبان سرخ بوسه...



و شهرتم می ماند برای شقایق ها برای فرهادها....


این دو تیکه رو بیشتر دوست داشتم
انگار باید چند بار بخونمش
حرفهای تنهایی همیشه عالی از آب در میان

سلام آرام عزیز...
چقدر خوشحالم که نامت را بعد از آن اتفاق تلخ دوباره در اینجا میبینم ، امیدوارم که روح پدر بزرگوارت همواره قرین رحمت باشد ،

خوشحالم که دلنوشته ام مورد تایید قلب سرشار از احساس دوست بزرگواری چون تو گردید....
سپاس از حضورت بانو .

صبا... دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:38

آره دلم برای حنجره ی معلما و اون همه ذهن زودباور که عین دفترای سال جدید تحصیلی سفید سفید بود میسوزه!دیروزمونو اینجوری نقاشی کردن....و امروز.....با این همه تناقض و علامت سوال چه میشه کرد؟خوبیه کودکای امروز اینه از اول همه چیو میبینن!واسه همینه که اسباب بازیه محبوب اکثر بچه ها شده تفنگ!
یکی نیست به این گزمه ها بگه...تفنگت را زمین بگذار!

دوست عزیز....
جهان امروز بیش از هر برهه از تاریخ گرفتار قتل خونریزیست، حتی در بازیهای کامپیوتری هم اکنون به کودکان آموزش جنگ و قتل و خونریزی میدهند، و گویی برای فرداهای نزدیکشان برنامه های شومی چیده اند ، وجود این همه بازیهای کامپیوتری جنگی و فیلم های جنگی و خشن یک مسئله بی برنامه اتفاقی نیست ، پشت این فیلم ها و بازی ها تفکر وحشتناکی دندان به کشتار انسان تیز کرده ، و سونامی فیلم های خشن و جنگی و کشتار محور ماهواره ایی و سیل دی وی دی هایی از این گونه در سرتاسر جهان نشان طراحی آینده ایی بس خطرناک برای نسل انسان دارد.

با این همه بذر مرگ .....
دیگر هیچ دستی زندگی نمی کارد ....
خداوندا....
مریمی دیگر بیافرین ....
و روح القدسی ....
بی مصائب ....
و صلیبی که دوست داشتن را مصلوب نکند ....
من از "شام آخر" تا کنون ، اشک مریمم ....
آسمان دلم ابریست ......
باورم مرده است....
معجزه میخواهد !.......
( حرف های تنهایی...... سایه روشن)

فرداد دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:20 http://ghabe7.blogsky.com

سلام داداش سپهر عزیزم...
تو همیشه داداش گلم هستی...واین افتخارمه...به خدا از ته دل میگم و تعارف نیست...
جو گیر نوشته ات بودم برادر...ببخش خو...
طلبم رو هم ندیا...(گفتی یکی طلبت...نمی خوام)
می گوم کا پسروم خو پسرومه...داداشوم نی که خوب خوباشو سیش بخوام..گفتوم یادی از ق_دیم ن_دیما کنیمو ص_فایی...
تازه شم مو درس و مشق عاشقیمو از سپهروم وام می گیروم...
د_مت گرم کا...
نو کرتوم به مولا
(ریبون ج_دید سراغ ن_داری....مو فعلا تو ترکوم)

سِلام کا فرداد....
بابا شوخی کِردوم به مولا....
مو خودوم میدونوم نوشتمه که خوندی دس پاچه شدی ( آیکون یه فرد از خود راضی) به همی خاطر میخواستوم سر به سرت بزاروم ما چاکِرِتیم.... میگوما ، حال که تو ترکه ریبونی بیا قلاب بِت بدوم برو کوسه بگیر یخورده سرگرم شی دوباره هوس ریبون زدن به سرت نیوفته ، یه عینک ریبون جدید برام ساختِن دید درشب ، اگه خواستی یه ساعت بِت قرضشون میدوم ، خیلی خوشتیپ میکنن ، شاید یخورده امیدوار بِشی سِس کو مونه

مهمان سرزده سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:42

نمیدانم پس از مرگم چه خواهدشد
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی دز پی دم گرم خویش را در کلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را

دوست عزیز حرفهایت بوی دلتنگی میدهد
چقدر دلتنگم برای برادری که اسلحه های مردان به ظاهر جوانمرد کودکی ما به سوی جوانی اش نشانه رفته است...
برایش دعا کنید...

سلام دوست عزیز...
خیر مقدم....
ممنونم که قابل دانستی و حرف هایم را خواندی، ظاهرا" آدرس وب ندارید که متقابلا" خدمت برسم اما در این کلبه همیشه بر روی دوستان عزیز گشوده است ، دلتنگی ها ، اپیدمی شده اند گویا در قرن یخ زدگی قلبها و خون ماسیدگی رگها....
سپاس از حضورت دوست عزیز.

دختر مردابی سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

دیگران را رها کن
نگاهت نامیرا خواهد شد در امتداد چشمان خیس او
و لبخندت هر چند ماسیده بر لبان سرخ بوسه می تواند پاییزی ترین فصل سال را به بهار برساند
بگذار افسانه شوند این شقایق ها، آنگاه خواهی دید که در متن این افسانه تو یک اسطوره خواهی شد.... اگر کسی نقشی از نگاه و لبخند و احساس تو نزند، این واژه ها به تمامی تو را گواهی خواهند داد....

سلام سپهر عزیز
این پستت یکی از زیباترین نوشته هایت در این وبلاگ است دست مریزاد
دوباره قلم در دستت ایجاز کرده...

سلام سمیه بانو....
در نگاهش محو شدم ، همچون قطره ایی در امواج خروشان اقیانوس....
من کدامین گره بودم در نقش قالی های دستباف دخترکان ایل ؟!....
و کدامین دانهء غبار نشسته بر خاطره ایی دور....
یک بوسهء دیگر مانده تا همهء من تمام شود بر اندام کهنهء درد ....
و عجیب این بوسه گم میکند مرا در بیکرانگی کهکشان نگاه آخر او....
من رهگذر کدامین معبرم بسوی بی نهایتِ او را داشتن .... ( حرف های تنهایی.... سایه روشن)

سپاس از حضور و نظر زیبایت بانو....

مامانگار سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:01

...سلام سپهرآسمانی...
....و چه خوب است که شک کنیم برهرآنچه بنام مدنیت و تاریخ و ...به خوردمان میدهند....شکی روشن..و نه تاریک و خاموش....شک کنیم بر دودوتاچهارتا...بر اینکه بابا چه داد و باید چه میداد...
....عاااالی بود کماکان...

سلام مامانگار عزیز....
از اینکه همواره همراه مذابهایی سپاسگزارم و امیدوارم زمانی فرا رسد که با اطمینان اعتماد زندگی کنیم و همیشه دو دوتا یمان چهارتا باشد.

سهبا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . روزتان به شادی برادر .
من هم چون سمیه عزیزم معتقدم این پست یکی از زیباترین های این وبلاگ است برادرم .... سیر نمی شوم از خواندنش ...

جغرافیا را خجالت می دهد وسعت دلهای ما ...

سلام خواهر بزرگوارم....
از نظر لطفتان بی نهایت سپاسگزارم، امیدوارم که توانم باشد که در مطالب آتی پر بار تر باشم و بتوانم خدمت بیشتر نمایم به همه عزیزانی که به نوعی آموزگار این حقیرند...
سپاس از حضور پر مهرت خواهرم.

فرزانه چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام
روزی که نگاهم بمیرد روزی است که قصه تنهایی ام را باور کنند!

سلام فرزانه بانو....
هرگز مباد روزی که نگاهی بمیرد ، امید که همه روزها تداعی بهار باشد در دل و نگاه همه عزیزان.
سپاس از حضورت دوست عزیزم.

ثنائی فر چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 http://www.sanae.blogfa.com

امشب با همان مداد کوچکم می نوسیم از دلتنگی هایم همان مدادی که آنقدر از بی قراریهام نوشتم و نوشتم کوچک کوچک شد و دلم را قراری به کف نیامد
امشب آنقدر صفر را در همه چیز ضرب می کنم تا ..
امشب همه چیز را می نویسم و آنطرف خودم می ایستم و بعد نمی دانم چه علامتی را باید وسط قرار دهم تا به عشق برسم
امشب از خودم دیگر نمی نویسم چون وقت ندارم سحر نزدیک است
امشب از تو می نویسم از نامهربانی هایت از ...
مدادم تمام شد دیگر نمی توانم بنویسم حال چه کنم هزار مشق مانده دارم اگر ننویسم فردا جریمه می شوم اگر جریمه شوم باز هم مداد ندارم اگر ننویسم پس فردا باز هم جریمه می شوم اگر جریمه شوم ..... باز هم تکرار و تکرار و انتظار جمعه و ...

سلام بانو....
شما و برخی از دوستان چقدر زیباتر ازمن امشب ها را نوشته اید ، بعضی وقت ها انعکاس واژه ها و دلنوشته ها چقدر دل انگیز است ، گویی که هزارگونه میشوی در شکست نور در ابعاد یک منشور....
سپاس از حضورت بانوی گرامی.

سایه چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:13 http://shadowplay.blogsky.com/

چقدر جغرافیا برابر دل ما کوچک است ...
دل ما وسعتی دارد به قدر همه "بابا آب داد" هایی که نوشتیم !


سلام سپهر عزیز

سلام سایه عزیز....
گاهی جفرافیا چه کوچک است در برابر دل های ما ....
و گاهی هم بر عکس....
ایکاش در ردیف کسانی باشیم که بزرکتر از جغرافیای زمین فکر میکنند و دلهایشان در فراسوهای مرزهای محدود زمین سیر میکند ....
سپاس از حضور پر مهرت ، سایه عزیز.

مریم جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 15:18 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

امشب همه دلواپس هایم را مشق عشق چشمانت میکنم
تا دستم برای از عشق تو نوشتن روان شود...
امشب آنقدر 2 را در 2 جمع می بندم تا شاید به پنج برسد ثانیه هایی که تو به یادم هستی
امشب یک را مینویسم و در آنسوی تساوی با تردید دو را می نویسم که بفهمی یک دل و جفت چشمان تو!!!
اهسته زیر لب خواهم گفت:معلم اشتباه کرده ؟! چون عاشق نیست!!!
امشب تاریخ میخوانم ، تاریخ اولین نگاه تو و هیاهوی دلم
امشب جغرافیا را ورق میزنم و غمگین می شوم که کجای دل من نشسته ای؟که من نمی توانم ببینمت؟
امشب از روی نگاه مانده در یادم ، دیکته مینویسم ! نمره ام منفی یک میشود ، آخر من مغلوب آن نگاه گیرایت شده ام!
من تقلب نمی دانم همه اش حقیقت است
دل تنهای من و رفتن نابهنگام تو!
امشب همه هنرم را بکار میگیرم برای کشیدن روی ماهت... و چقدر کشیدنش سخت است که هر چه می کشم خطوط مبهم است آنقدر که از من دوری!
امشب فارسی میخوانم ، بیاد اولین جمله ایی که یاد گرفتم
،.... بابا آب داد.... تا همیشه یادم باشد که من پارسی ام....
سلام بر سپهر آسمانی!
شرمنده مهربان برادر!
قصد جسارت و اساعه ادب یا بهتر است بگویم سرقت ادبی نداشتم فقط نوشته های فوق زیبایتان مرا هم بر آن داشت تا آنچه که همان ثانیه های اول خواندن به ذهنم می آید بروی صفحه کامنتدونی پر از محبت شما بیاورم اگر دلگیرتان کرده می توانید تایید نکنید می دانم حق با شماست!

سلام مریم عزیز...
هر کسی نگاهی دارد و نگاه هر کس معنایی....
گاهی نگاه من برای مخاطبین نوشته هایم تلنگریست به باورهای خفته شان که همچون " امشب های " شما بیدار میشوند و بیقرار برای به صف کشیدن واژه ها ، و من چقدر خوشحال میشوم که مکرر در واژه های شما عزیزان انعکاس پیدا میکنم ، به گونه ایی دیگر و به رنگی دیگر ، حرف های تنهایی شما مملو از صفا و صداقت است و من نه تنها با خواندنشان دلگیر نشدم که تازه تر هم شدم ، مثل قطره های پاک شبنم بودند بر گلبرگ خاطراتم ، سپاس مریم عزیز، که نامت تداعی پاکی است و قداست.

بابالنگ دراز شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 http://khateratekolbe.blogsky.com

چقدر با احساس......مث همیشه.....

دوست خوبم خیلی وقته فراموشم کردی ها
حالا تو وبلاگ جدیدم ممنتظرتم
تنهام نذاری تو این کلبه ی جدیدم........

سلام دوست عزیزم...
شما رو بجا نمیارم ، اما حتما" به کلبه ات سر خواهم زد ، باعث افتخار من است.

آرام شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 http://www.khialebehesht.blogfa.com

همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای ساده ی فروغ از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن
آرام تر که شدم
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم در ایینه اتاق
خیره میشوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده یی آخر ؟

یغما گلرویی

سلام سپهر

همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای ساده ی فروغ از نهایت شب را می شنوم

همیشه خواند یغما ، تازه ام میکند و دلم را به یغما میبرد، تو حس زیبا شناختی عجیبی داری، این را در دلنوشته هایت هم میتوان احساس کرد ، حتی در انتخاب واژه ها ....
خوشحالم که دوستان ارزنده ایی همچون شما دارم ،

آرام ترین ثانیه ها را برای تو طلب کردم در قالب آرزو....
میدانم چشم هایت به رد پایی تا آسمان دوخته است ، اما به قول سهراب ، مرگ پایان کبوتر نیست ، مرگ در ذهن اقاقی جاریست...

سپاس آرام عزیز ، هم از حضورت و هم از هدیه این شعر زیبای یغما جان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد