مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

یچیزایی هست

که با هیچ چیز توی دنیا نمیشه مقایسه شون کرد ،


 مثل یه کسایی که با هیچکس ....

حرف های تنهایی

به دلم افتاده در پاِییز

آن برگ زرد که افتاد

در بهاری سبز میروید

من ایمان دارم

طبیعت دروغ نمی گوید ...

عباس جانم

عزیز دل برادر

روحت شاد

حرف های تنهایی

مرگ افیون ِ دردمندی هایی است

 که ارواح را به اعتیاد ِ آرامش می کشاند

 و زندگی دروغ بزرگی است تا به همه بباوراند

 که قفس از آسمان دلچسب تر است !...‌


 

خطاب به عباس عزیزم

قمری های  بی خیال هم فهمیدند که فروردین است 

اما  آشیانه ها را باد خواهد برد ...

 خیالی نیست ...


بنفشه های کوهی  هم فهمیدند که فروردین است

اما آفتاب ِ تنبل ِ دامنه را باد خواهد برد 

خیالی نیست ...


سنگریزه های کنار رود هم فهمیدند که فروردین است 

اما سایه روشنان سحری را باد خواهد برد 

خیالی نسیت ...


همه ی اینها درست 

اما بهار سفر کرده ی ما کی بر میگردد ؟

واقعا" خیالی نیست ؟ ...


سید علی صالحی 


پی نوشت : عباس عزیزم ، مرا و قلمم را ببخش اگر با رفتنت مرده ایم هنوز ، اگر زنده شدم حتمن برایت خواهم نوشت ، همسان ِ مرثیه ای که " آن برونته" در سوگ خواهرش   " امیلی " نوشت