مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

برای تو هرچه نوشتم 

 
کس دیگری خواندشان!  

 

و چشم های دیگری برای بی تو بودن من گریستند! 


برای تو هرچه نوشتم، دل دیگری را لرزاند! 


تو با دیگری بودی و کس دیگری دلتنگ من ! 


هر شب مینوشتم به هوای تو ، و او میخواندشان 

 

 به هوای من ! 

 

او با عشق گریبانم را گرفته بود و مرا به آغوش خود 

 

 میخواند و تو با چنگال های تیز و بی رحمت دلم را 

 

 پاره پاره میکردی و باز او وصله اش میکرد و مرهمش 

 

 میگذاشت و پاره پاره هایش را سرا پا چشم ، میخواند... 

 

 عاقبت من با شمشیر تو که بر قلبم فرو کردی به پایت 

 

 جان سپردم  و  جسدم با دستهای 

 

 او تشییع شد و عاقبت، حقیقتِ عشقِ من عاشق 

 

 او شد و تو گلهای سرخ را نثار دستهایی کردی که 

 

 حریص مرزهای جسم تو بودند و من همهء  

 

گلهای سرخ را از این پس در دستهای نور میبویم...... 

 

(حرف های تنهایی.... سایه روشن)

نظرات 31 + ارسال نظر
دختر مردابی یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام
کاش راضی می شدی به عشقی که در کاسه چشمانت می ریخت
کاش رها می کردی او را که به هوای دیگری رفته بود و کسی را عاشق می شدی که در کنارت به هوای تو می خواند
چه بخیل گذاشتی قلبت را
کاش حداقل گل های سرخ را این بار به رنگ چشمانی می دیدی که در نبودن های همیشه ات به خون نشسته است.
بخیل گذاشتی قلبت را و هر دو را با هم باختی ...
سپهر عزیز
زیبا بود و شاید زیباتر از همیشه

سلام سمیه جان
این کامنتت را پس نمیدهم چون در جای خودش و در موقعیت خودش صدق میکند و تو زیباتر از من نوشتی دوست عزیز.

دختر مردابی یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

راستی حقیقت عشق تو، عاشق او شد. پس قلبت بخیل نبود به او ...
دوباره خواندم و حرفم را پس گرفتم

میدونستم دختر مردابی عمق داره و نگاهش نگاه عمیقی است .... اما من اون یکی رو پس نمیدم.

دختری از یک شهر دور یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:40 http://denizlove.persianblog.ir

معرکه بود...
چی میتونم بگم در برابر این همه شفافی کلمات و دیدن تک تک صحنه ها عالی بود!!!

سلام دوست عزیز
ممنونم از حضورت .... معرکه ذهن شماست که درک زیبایی دارد.

مینا یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:17 http://diryazood.blogsky.com

سلام دوست خوبم
سروده زیبایی است ولی هر چه فکر میکنم نمیتوانم نظر خاصی بدهم
شاید علت اون دوجمله اول شماست که
برای تو هرچه نوشتم
کس دیگری خواندشان!
حداقل در این لحظه حس غریبی بهم دست داد و آرزو کردم ایکاش خود او این نوشته ها را میخواند.......جون در زندگی همه ماها دیگری وجود داشته و خواهد داشت و این واقعیتی است انکار ناپذیر.....
برایتان آرزوی موفقیت دارم.

مینا جان اگر در لحظهء خواندن مطلب حس غریبی داشتی ، بگذار وقتی دیگر بخوان و قتی که آن حس از تو دور باشد و قتی که خودت باشی و خدایت ، انوقت دوباره بخوان و اگر نظری داشتی ، نظر بگذار، من میدانم که مینا ، نظر مینایی میدهد..... منتظرم.

بهنوش یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:51 http://www.saeqeh.blogfa.com

دیرمیفهمیم که کی مارو به خاطرخودمون میخواست.دیرمیفهمیم که عشق واقعی چیه.دیرمیفهمیم که بعضی ازآدمها اشتباهی تو جاهای خالی وجود ما میشینند!
زیبا و شیوا!مثل همیشه استاد.موفق باشید

سلام بهنوش جان
اینروزها بدجور تو لاکی
اینجاهم دلی تنگ است ، مگر نمیدانی؟
آره دوست عیز بعضی چیزها را خیلی دیر میفهمیم! ممنونم از حضورت بهنوش جان.

الهه یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:21 http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

سلام سپهر جان...
بی اختیار بغض کردم...یه بادی وزید توی دلم و نعش یه عشق مدفون از زیر خروارها خاک بیرون اومد برای چند لحظه....
دکتر شریعتی گفته:«دنیا را بد ساخته اند...
کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است .
و این تمام زندگیست
و
زندگی یعنی این ....»
امیدوارم این قانون عوض بشه....خیلی بی رحمانه ست این معادله!

سلام الهه جان
از اینکه متن ها را با دقت میخوانی سپاسگذارم
همیشه جمله های شگفت انگیز دکتر را عاشق بوده ام
تا آخر دنیا هیچ وقت نمی پوسند!

فرخ یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:00 http://chakhan.blogsky.com

این دل است که کار دست ما میدهد ... زیبا گفتی برادر
گاه دل جایی که باید برود ُ نمیرود بیوفایی میبیند و بیوفایی میکند تا .... روزی که پرده ها کنار برود و حقیقت عشق هویدا گردد

وای و حسرتا که در آن لحظه چه غم بزرگی بر دل مینشیند ..... و چه پشیمانی سنگینی همهء وجود را فرا می گیرد.

بزرگ دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 http://navan1.blogfa.com/

کاش اونی که باید بخونه بخونه مطالب تو رو

سلام بزرگ عزیز
اونی که نامه های نانوشته رو میخونه مطالب نوشته رو هم میخونه .

الهه دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

چه زیباست در عشق «او» ذوب شدن...حل شدن...هیچ شدن...و «کل» شدن....
کاش آغوشی را که همیشه برای ما باز است منتظر نگذاریم...

واقعا" چه زیباست و بقول شاملوی عزیز..... وچه حیف است که از راه هزار توی باغ ، به علفی هرزه دل مشغول داریم!

سیمین دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:49

اگر به او می رسیدی می ماندی وحقیقت عشق را در نمی یافتی.عشق در رفتن به حقیقت می رسد.

خوشا بحال کسانی که پای رفتن دارند و در روزمرگی هایشان غرق نمیشوند..... سپاس از نظر زیبایت سیمین عزیز، ایمیلتونو چک کردید امروز؟

منیژه دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:23 http://nasimayeman.persianblog.ir

به قول دکتر شریعتی...در نهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم...شاید این است دلیل تنهایی ما...با اینهمه تک تک جملاتی رو که نوشتید لمس و حس کردم...مثل همیشه زیبا و ماندگار بود...

ممنونم از لطف همیشگی ات منیژه بانو.

شقایق های آبی دوشنبه 15 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:51 http://kh-shafee.blogfa.com

سلام

دعوتید به خوانش:

1- پرواز یحیا ترابی
2-غزلی کوتاه

در ادامه ی مطلب هم شکست تیر و ایمیلی متفاوت [گل]

سپاس از دعوتتان ..... بچم می آیم.

ناهید سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:45 http://nahid-sunset.blogsky.com

حقیقت عشق را دریافتی !!

سپهر عزیز با همیشه ات متفاوت بود .
برقرار باشی

سپاس از حضورت و دقت نظرت ناهید بانو.

خدیجه زائر سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 http://480209.persianblog.ir

سلام .........ساعاتی از طلوع ماه محرم سپری شده....اگه تو زمزمه ها دلت شکست بیاد یه دل جامونده که این روزا داره پرپر میزنه بگو یا حسین.........سلطان عشق اقا ست........
مادر

حسین ، اینک تنها تو مانده ایی و هفتاد و دوتن ، همه ز سر تا پای عشق، همه ز سر تا پای عزم، برای نمیگویم دلسپردگی! که دلسپرده بوده اید، برای جان سپردگی، که در این آشفته بازار کوفه و دستگاه توی در توی حکومت یزید ، آزادی به نرخ جان فروخته میشود نه به قیمت سازش......( حرف های تنهایی..... سایه روشن) بمناسبت طلوع دگر بارهء خورشید سرخ محرم.

سلام خدیجه بانو
سپاس از حضورت در مذاب ها و سپاس از یاد آوری این طلوع.

دلارام سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 http://delaram360.blogsky.com

حقیقت عشق من عاشق او شد
این جمله زیباترین جمله ای که درباره عشق واقعی می توان گفت
واقعا زیبا بود
به قریحه ات اندکی حسودیم شد

سلام دلارم خانم
تشکر میکنم از حضورت ، قلم شما از من شیواتر است دوست عزیز.

بزرگ سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 http://navan1.blogfa.com/

حرفهای درونت رو میفهمم چون منم روزگاری اینگونه بودم

خوشحالم که میفهمی
این حرفها متعلق به همهء روزگاران است بزرگ جان.

دختر مردابی سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام آقا سپهر
صبح نمی دونم شایدم ظهرت به خیر
امروز یه قطعه جدید میگذارم
خوشحال میشم مثل همیشه همراهیم کنی
راستی دوباره این مطلبتو خوندم و دوباره مثل همون دفعه اول تازه شدم
بازم گل کاشتی مذابها

سلام سمیه بانو
منتظرم تا هرچه زودتر بخوانمت ، باکمال میل، خوشحالم که بروز میشوید.

مهراز سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53

سلام! بدون مبالغه بگم محشر بود!!!!!!!!

و البته حقیقتی تلخ!

سلام مهراز عزیز
چه عجب ! چشم ما به نام شما روشن شد! کجایی دوست عزیز، سپاس از حضورت.

منیژه چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 http://nasimayeman.persianblog.ir

قالب نو مبارک...خیلی قشنگ شده...

ممنونم منیژه بانو.... گفتم قالب قبلی رو عوض کنم تا میهمانان مذاب ها زیاد دلگیر نشن.

بزرگ چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 http://navan1.blogfa.com/

کاش همه میفهمیدند
رنگ سرخ چقدر زلال است
کاش همه پاکی آبی رو میدیدند
چه ضرر داره همه یکبار عاشق شوند

واقعا" درست میفرمایید بزرگ عزیز.

خدیجه زائر چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:28 http://480209.persianblog.ir

سلام.ممنون که سفید کردی.رنگ مشکی چشامو داغون می کرد.

واسه روحیات شما عزیزان هم بهتره.

فرخ چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:00 http://chakhan.blogsky.com

سلام دوباره قفل سکوتت را بشکن و چیزی بگو
که دلمان پوسید!

سلام برادر فرخ
دل شما از جنس طلای ناب است بعید میدانم بپوسد، اما بچشم کمی فرصت میخواهم.

فریناز چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:43 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام آقا سپهر...
من دوست سمیه جون هستم...
راستش اون قدر نظراتون قشنگ بود که دوست داشتم بیام وبتون....


هر دوتون فوق العاده مینویسین....

روم نشد دعوتتو کنم وبم....
من به پای هیچ کدومتون نمی رسم آخه...

محرم را هم بهتون تسلیت می گم

خیر مقدم فریناز خانم ، سپاس از حضورتون ، ببخشید با دو سه روزی تأخیر پاسختونو دادم، در اسرع وقت بهتون سر میزنم ، شما استاد من هستید.

سیمین چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:23

قالب جدید مبارک!خیلی قشنگه!امیدوارم بخاطر حرفای من نبوده باشه

ممنونم سیمین بانو، خودم هم احساس میکردم قالب قبلی خیلی دلگیره ، همینطور چشم رو اذیت میکرد.

DIANA چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:28 http://DIANI.mihanblog.com

سلام علیکم
قالب جدید مبارک باشد زیباست اما زیباتر از ان قلم شماست

منونم آبجی دیانا.

محسن پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:26 http://m2t.blogfa.com

سلام
استفاده کردیم شدید
لینک شدین شدید!
اگه خواستین منم با اسم فقط مقاله لینک کنین
منتظر حضورتونم

ممنونم محسن جان، بچشم ، شما هم لینک میشوید، در اسرع وقت.

ناهید پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:58 http://nahid-sunset.blogsky.com

اول فکر کردم اشتباهی اومدم . ولی دیدم خودتی !

خوب شده . یعنی خوب بود ، خوب تر شد !

ممنونم ناهید خانم، شما لطف دارید.

مکث جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:44 http://maks1981.blogfa.com

سلام مذاب ها.... نشانی تازه مکث رو برات می نویسم. قبلی فیلتره.

ممنونم مکث ، منتظرم.

دلارام جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:03

اندکی دلتنگم و منتظر
کجایی؟

سلام دوست عزیز
ببخشید دو سه روزی نبودم
امروز حتما" بهتون سر میزنم.

DIANA دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:07 http://DIANI.mihanblog.com

سلام.حرف خاصی واسه گفتن ندارم فقط چ.ن روی نت بودم دوستداشتم حال برادرم رو بژرسم.
امیدوارم که سلامت باشید کاملا
راستی عذاداری هاتون قبول حق
التماس دعا شدیدا و بدجورا نزدیک امتحاناست دعا کنید بخیر بگذره

سلام آبجی دیانا
درسهایت را حسابی بخون ، تو موفق خواهی شد، باور کن.

دختر مردابی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

دوباره بعد از یک ماه آمدم تا این پست را مرور کنم
دوباره خواندمش و دوباره به اندازه تمام مطالبی که از تو خوانده بودم از آن لذت بردم انگار بارها و بارها خواندنش خسته ام نمی کند
در عمق این نوشته چیزی هست که روحم را می نوازد
این است که می آیم و دوباره می خوانمش و هر بار به حرفی نو می رسم در حرف های تنهایی ات

همیشه آمدنت بنوعی مرا به نوشتن امید میدهد ، هر بار آمدنت ریشه ایی به ریشه هایم پیوند میدهد، برای رویشی امیدوارتر و قدکشیدنی مصمم تر .... ممنونم سمیه بانو بخاطر حضور همیشه ات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد