مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

سیاه یا سفید....


چه فرقی دارد  


وقتیکه تو خورشید را نداشته باشی ....


پاییز  یا بهار  ....


چه فرقی دارد 


وقتیکه نه گلی بخاطر تو می روید  و


نه گلی بخاطر تو می میرد .....

حرف های تنهایی


یهودا که باشی  به سی سکه ، مسیح را میفروشی ....


و نام حواری گاهی به خیانت هم آلوده میشود ...


پای صلیب که در میان باشد 


اگر عیسی باشی 


باکی نداری اگر با بوسه ی اسخریوطی نشان شوی 


مصائب را به لبخندی می خری و صلیب را به آغوشی و بوسه ایی ....


حرف های تنهایی

ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺴﻠﺴﻞ ﻣﯿﺴﻮﺯﺩ ....


 ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻗﻼﺏ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ


 ﻭ ﺑﺎ رشته ی ﺍﻓﮑﺎﺭﻣﺎﻥ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﻓﯿﻢ


 ﺗﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻨﻄﻖ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ ...

حرف های تنهایی

تو همچون گلی هستی 


روئیده در یک مناسک 


و من همه آرزویم این است 


که در غوغای طواف تو 


پروانه ایی ناچیز باشم ....