مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی 25

کفش دلتنگی ام را باید از پای دلم در بیاورم! 

 

از همون اول که پایم کردم باید میدانستم که این سنگلاخ، 

  

دل و بال میخواهد نه پا و کفش.....  

 

از همون اول باید میدانستم که این گریوه، 

 

مرا از نفس می اندازد و این مسیر، 

  

مسیر پرواز است و نه راهی که بتوان پیاده پیمودش !  

 

از همون اول باید میدانستم که اگر  کفش آهنی ام  

 

دست نیافتنی است بفکر بال پرواز ، بایدم بود!  

 

کفش دلتنگی ام را باید از پای دلم در بیاورم ....  

 

من با این پاهای سربی توان پروازم نیست...   

 

پرواز که چه بگویم !   

 

توان راه رفتن ، هم نیست،   

 

ایکاش میدانستم دل بستن در عشق یعنی ،  

 

همیشه دلتنگی و همیشه اضطراب !  

 

چه معشوق باشد ، چه نباشد!  

 

اگر باشد، همیشه مضطرب روزی میشوی که دیگر نباشد!  

 

و اگر نباشد، همیشه دلتنگ روزهایی هستی که بود.....  

 

                  (حرف های تنهایی.... سایه روشن)  

 

پی نوشت: 

شرف چیز خوبیست و شرافت زینت بخش وجود انسان است 

خداوندا، توفیقی عنایت کن، که شرافت قلم را به لنجنزار هوس  

نسپاریم، و در این مسؤلیت خطیر، از صراط نازکِ جاذبه های 

پست و دلفریب عبور نمائیم و واژه هایمان رنگ حقیقت دل باشند 

تا لعاب واقعیت هوس.....   

پی نوشت دوم: 

خداوندا تو آخرین قاضی محکمهء دنیا و آخرتی، و همهء دلخوشی 

من به آخرین حکم توست، و برای شهود محکمه ات دلِ هر کسی 

را به سخن گفتن اذن میدهی و چه بسیار قضاتی که محکوم شهادت 

دلها میشوند !               

بخوان بار دیگر

 

 

بخوان بار دیگر در گوش هایم لالایی های ساحرانه ات را !  

 

بخوان بار دیگر با آوای شگفت انگیزت افسانه های کهن را در گوش جانم! 

 

 من سالهاست که دلتنگم ،من سالهاست که بیقرارم....  

 

بخوان بار دیگر در گوش هایم و مرا طلسم طنین آوایت کن ای یگانه جاودانهء عشق ...  

 

قلب پر مهرت بگونه ایی دیگر با من به سخن مینشیند...  

 

دستهای تو بگونه ایی دیگر موهایم را به نوازش میسپارند...  

 

و چشم های زیبایت گویی آینه ایی به پاکی ذات اهورایند 

 

 که اینگونه بر من پاک مینگرند...  

 

و لب هایت چه زیبا دوست داشتن را بر چهره ات نقش بسته اند  

 

که اینگونه لبخندهای مقدست  را آفریده اند !  

 

بخوان در گوش هایم لالایی های ساحرانه ات را مادرم.... 

 

 بخوان که گوش هایم تشنه اند! همچون تشنه ایی که سالهاست آب 

 

 را قطره قطره نوشیده است .... 

 

 بخوان و سر مستم کن از آوای ملکوتی ات ، 

 

 همچون یاران محمد که از اذان بلال به وجد می آمدند، 

 

 من از لالایی ات جان میگیرم و زنده میشوم  

 

و همچون شکوفه ایی در بهار نفس هایت میشکفم .... 

 

 بخوان که گوش هایم سالهاست که دلتنگ و بیقرار شعر عشق تو اند... 

 

 مادر عزیزم....  

 

(تقدیم به مادرم، همسرم ، و خانم سعادت یار ، خدیجه زائر، مامانگار، سمیه، سهبا، سایه، یلدا، منیژه، مینا،عسل،آرام،مهربان، عمه زری، سمیرا ،خورشید، فرزانه، بهنوش، فریناز  و همه دوستانیکه اسمشون شاید از قلم افتاده باشد و همهء عزیزان جامعه مجازی و همه  مادران و همسرانِ خوب دنیا)  ..... تولد بانو فاطمه زهرا(س) و روز مادر و روز زن به همه مادران و زن های دنیا بخصوص ایرانی های عزیز مبارکباد.....