به دل م افتاده فال این قهوه
پر از جای خالی ه تو می شود ....
دل م تلخند هایم را
باور ندارد
من از خیال ، عشق را ...
و از عشق ، باور ساخته بودم
به صلیب میخ م زدند
من آن شام آخر را در چشم های تو وداع گفتم
و تو برای همیشه روح عریان مرا
بر سینه ات آویختی
آن صلیب را ....