لب هایت میراث گل سرخ است
من شماطه ی پیر ساعاتم
من نسل تو را نفس به نفس
در تقویم های آویخته بر
دیواره های متروک دل م یاداشت کرده ام
من در تاریخ قبل از میلاد خاطراتت
در رؤیاهای باستانی ام عاشق تو بوده ام
من کنار هفت سین هر سال
هفت خوشه ی سبز گندم گذاشته ام
من هفت هزار سال قبل از میلاد خاطراتت
روی سنگها به نشان عشق ، تیر و قلب حک کرده ام
میبینی نازنین ؟
دریغ از حوصله ی چشم هایت!!!!
حتی هفت ثانیه نگاهی ممتد به چشم هایم ندوختند
... و من و همه ی تاریخ هفت هزار ساله ی عشق م
در حسرت هفت ثانیه سوختیم ........