... و جه بیهوده مومن چشمانت شدم ... وقتی که دیدم ، نگاهت ، آری نگاهت - این عجوزه ی هزار داماد - آهنگ شکستن عزم مردانه ام را دارد ... سپهر جان از قلب های پوشالی گفتی حیفم آمد از چشم های شیشه ای نگویم ... در خونه ی خیالی منتظرتم ...
سلام د و س ت عزیز ممنونم از کامنت زیبایت و سپاس از حضورت..... اکنون که دیگر برای دلت خانه ایی ساخته ایی ، با کمال میل به خانه ات می آیم .... به همون خونه خیالی که با حقیقت افکارت ساخته ایی.
حتی اگر قلبی فقط پوشال داشته باشد در جهت ساختن آشیانه ای و باز باشد به روی آنها ، می شود امید داشت که آن قلب هنوز زنده است و می تپد !
سلام سپهر عزیز .خوبید برادر ؟ کجایید پس؟
سلام سهبا بانو خواهر عزیز قلبهای پوشالی نه به زندگی امید میدهند و نه امیدی به زنده بودنشان هست... ببخش که در تعطیلات نبودم خواهر عزیز..... ممنونم از همراهی های صمیمانه ات.
سلام سپهرم چطوری کا؟ دیونم کرد این پستت...چه تصویر عجیبی...مغزم رو اشغال کرد.... ببخش که سر نزدم...دلم برات تنگ بود...با این پست بی دلم کردی... برقرار باشی...
سلام فرداد عزیز چطوری برادر جان ..... نمیدانی چقدر اینروزها دلم برایت تنگ است..... شما هم منو ببخش اگر اینروزها حجم کارم کمی زیاد شده و نمیتونم زیاد بهت سر بزنم..... ممنونم که یادی از برادر حقیرت کردی.
گاهی اوقات اندوهِ سنگپارهی خُردی وَرایِ تحملِ کوه در خوابِ کبوتر است. درست است که این حرفِ ساده سهمی از امضای آینه بُرده است، اما گاه که میآیم از پنجره کسی را به آواز بلند بخوانم تازه به یاد میآورم کوچه تاریک است حواسَم پَرت دلم شکسته راهم دور ...! --------------------------------- استاد عزیز سلام و عرض ادب به راستی چه زیبا گفتی کوتاه زیبا و شیوا،چه از این بهتر! استفاده کردم..
ماناباشی به مـهر
سلام بر استاد عزیزم بهاری ترین پاییز... استاد جان بسیار شرمنده ام که در روزهایی با هم آشنا شدیم که وقت برایم اندک است که به میهمانی ات بیایم ..... اما همین امروز هر طور شده به حضورت می آیم و از خجالت و شرمندگی در می آیم.
او وقف پرنده ها بود و تو وقف او قلب او خانه ای بود برای بی آشیانی آنها و تو به تمنای قلبش بر سکوی انتظار یخ بسته بودی کاش پرنده میشدی و در قلبش آشیان می کردی
سلام سپهر عزیز سایه روشن هایت حتی در واژه های اندک هم مرا به ژرف میبرد زیبا بود مثل همیشه
سلام سمیه جان.... قلبهای پوشالی ، برای دلبستگی ها آشیان نمی شوند..... سپاس ا حضورت.... ببخش دوست گرانقدرم که اینروزها وقتم برای با شما بودن اندک شده....
ای آنکه پرنده ها از قلب تو پوشال میبرند بدان که دل سپردن نیاز روحم بود و من هرگز محکومت نخواهم کرد... و تو گر نصیبی نبرده ای تا ابد بازنده ای... سلام دوست عزیز میدانم وجود مهربانت هرگز بیهوده دل سپرده نمی شود...
سلام مینا بانو..... باور کن دلم برای نظرهای زیبا و پر محتوایت تنگ شده بود..... من در این کلبه همیشه قدومت را پاس میدارم.
قلبهای پوشالی ... دل سپرده بودم به قلبی پوشالی ...
********************************************
سلام سپهر جان . فکر می کردم دیگه من و از یاد بردی ! کامنتت من و غافلگیر کرد . کم پیدا نیستم . مدتی نبودم . این سروده ایت خیلی به دلم نشست . ممنون
سلام بر سایه بانو عزیز.... خوشحالم که هستی، باورکن سایه بانو.... مگر میشود آدمی که دوستانش بخشی از وجودش رو تشکیل میدن ، فراموش کنه؟! خوشحالم که سروده ام به دلت نشست، باورکن این افتخار بزرگی است برای من. سپاس از حضورت دوست بزرگوارم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
... و جه بیهوده مومن چشمانت شدم ... وقتی که دیدم ، نگاهت ، آری نگاهت - این عجوزه ی هزار داماد - آهنگ شکستن عزم مردانه ام را دارد ... سپهر جان از قلب های پوشالی گفتی حیفم آمد از چشم های شیشه ای نگویم ... در خونه ی خیالی منتظرتم ...
سلام د و س ت عزیز
ممنونم از کامنت زیبایت و سپاس از حضورت.....
اکنون که دیگر برای دلت خانه ایی ساخته ایی ، با کمال میل به خانه ات می آیم .... به همون خونه خیالی که با حقیقت افکارت ساخته ایی.
وه چه تلخ است به مترسک دست ساز خویش دل باختن.......
سلام خدیجه بانو
و چه آسان است دل بریدن......
با این حال دلبستگی چیزی نیست که فراموش بشه حتی اگر اشتباه باشه
در ضمن من اصلا ازتون ناراحت نشدم و از لطفتونم ممنونم
سلام دوست عزیز....
با نظرت موافقم
سپاس از شما و دل دریایی تان
خواستن هیچگاه بیهوده نیست...
تو در آن خواستن چیزی را یافته ای...
شاید بخشی از خودت را...
یا تمام خودت را!
شاید او را!
سلام سیمین عزیز
کم پیدایی دوست گرامی
در آن خواستن ، واقعیتی بود که از حقیقت دور افتاده بود.....
حتی اگر قلبی فقط پوشال داشته باشد در جهت ساختن آشیانه ای و باز باشد به روی آنها ، می شود امید داشت که آن قلب هنوز زنده است و می تپد !
سلام سپهر عزیز .خوبید برادر ؟ کجایید پس؟
سلام سهبا بانو
خواهر عزیز قلبهای پوشالی نه به زندگی امید میدهند و نه امیدی به زنده بودنشان هست...
ببخش که در تعطیلات نبودم خواهر عزیز..... ممنونم از همراهی های صمیمانه ات.
دوست عزیز
ببخش اگر با نوشته ام غمگینت کردم.
وااااااااااااااااای چقدر زیبا و پر احساس بود.
سلام منیژه بانو
خیلی وقته دلم برای حضورت تنگ شده بود....
کجایی شما دوست من؟
سلام امیدوارم که خوب باشین
بست قشنگیه
یه سوال داشتم...
یه وبلاگ رو چه طوری میبندن؟
راستش میخواستم وب خودم روببندم
سرافراز باشین
سلام دیانا عزیز
چرا دوست خوبم؟
میخوای ما را تنها بگذاری ؟ نکنه از ما خسته شدی دوست عزیز!
سلام برادر . صبحتان بخیر . هفته تان سرشار شادی .
سلام سهبا بانو
ببخش امروز نبودم پاسخ صبح بخیر شما را بدم.....
اما حالا میگویم شب بخیر خواهر عزیز.
سلام سپهرم
چطوری کا؟
دیونم کرد این پستت...چه تصویر عجیبی...مغزم رو اشغال کرد....
ببخش که سر نزدم...دلم برات تنگ بود...با این پست بی دلم کردی...
برقرار باشی...
سلام فرداد عزیز
چطوری برادر جان .....
نمیدانی چقدر اینروزها دلم برایت تنگ است.....
شما هم منو ببخش اگر اینروزها حجم کارم کمی زیاد شده و نمیتونم زیاد بهت سر بزنم.....
ممنونم که یادی از برادر حقیرت کردی.
گاهی اوقات اندوهِ سنگپارهی خُردی
وَرایِ تحملِ کوه در خوابِ کبوتر است.
درست است که این حرفِ ساده
سهمی از امضای آینه بُرده است،
اما گاه که میآیم از پنجره
کسی را به آواز بلند بخوانم
تازه به یاد میآورم
کوچه تاریک است
حواسَم پَرت
دلم شکسته
راهم دور ...!
---------------------------------
استاد عزیز سلام و عرض ادب
به راستی چه زیبا گفتی کوتاه زیبا و شیوا،چه از این بهتر! استفاده کردم..
ماناباشی به مـهر
سلام بر استاد عزیزم
بهاری ترین پاییز...
استاد جان بسیار شرمنده ام که در روزهایی با هم آشنا شدیم که وقت برایم اندک است که به میهمانی ات بیایم .....
اما همین امروز هر طور شده به حضورت می آیم و از خجالت و شرمندگی در می آیم.
او وقف پرنده ها بود و تو وقف او
قلب او خانه ای بود برای بی آشیانی آنها و تو به تمنای قلبش بر سکوی انتظار یخ بسته بودی
کاش پرنده میشدی و در قلبش آشیان می کردی
سلام سپهر عزیز
سایه روشن هایت حتی در واژه های اندک هم مرا به ژرف میبرد
زیبا بود مثل همیشه
سلام سمیه جان....
قلبهای پوشالی ، برای دلبستگی ها آشیان نمی شوند.....
سپاس ا حضورت....
ببخش دوست گرانقدرم که اینروزها وقتم برای با شما بودن اندک شده....
سلام...من هم دلتنگ نوشته های زیبایتان بودم...مشغول امتحانات پایان ترم بودم که خداروشکر تمام شد...
سلام منیژه بانو....
آرزوی من همیشه دیدن موفقیت و پیشرفت هموطنان عزیز و دوستان گرانقدرم است....
برایت آرزوی موفقیت میکنم در همهء لحظه های شیرین زندگی....
من یادم رفت
دل سپرده نبودم
دلبسته هم نبودم
وابسته انت شدم
و خود
با دستان خویش
طوق بندگی باز کردم
بهترین کار همان است که شما کردید دلآرام عزیز....
حتما" نتیجه زیبایش را هم دیدی.....
سپاس از حضورت دوست عزیز.
ای آنکه پرنده ها از قلب تو پوشال میبرند
بدان که
دل سپردن نیاز روحم بود
و من هرگز محکومت نخواهم کرد...
و تو گر نصیبی نبرده ای تا ابد بازنده ای...
سلام دوست عزیز
میدانم وجود مهربانت هرگز بیهوده دل سپرده نمی شود...
سلام مینا بانو.....
باور کن دلم برای نظرهای زیبا و پر محتوایت تنگ شده بود.....
من در این کلبه همیشه قدومت را پاس میدارم.
قلبهای پوشالی ...
دل سپرده بودم به قلبی پوشالی ...
********************************************
سلام سپهر جان . فکر می کردم دیگه من و از یاد بردی ! کامنتت من و غافلگیر کرد . کم پیدا نیستم . مدتی نبودم . این سروده ایت خیلی به دلم نشست . ممنون
سلام بر سایه بانو عزیز....
خوشحالم که هستی، باورکن سایه بانو....
مگر میشود آدمی که دوستانش بخشی از وجودش رو تشکیل میدن ، فراموش کنه؟!
خوشحالم که سروده ام به دلت نشست، باورکن این افتخار بزرگی است برای من.
سپاس از حضورت دوست بزرگوارم.