مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

بیهوده.....

چه بیهوده دلسپرده ات بودم..... 

 

وقتیکه که دیدم پرنده ها برای 

 

 ساختن آشیانه هایشان 

 

 از قلب تو پوشال میبردند.... 

 

 

        (سایه روشن)

نظرات 17 + ارسال نظر
ر ف ی ق سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:55 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

... و جه بیهوده مومن چشمانت شدم ... وقتی که دیدم ، نگاهت ، آری نگاهت - این عجوزه ی هزار داماد - آهنگ شکستن عزم مردانه ام را دارد ... سپهر جان از قلب های پوشالی گفتی حیفم آمد از چشم های شیشه ای نگویم ... در خونه ی خیالی منتظرتم ...

سلام د و س ت عزیز
ممنونم از کامنت زیبایت و سپاس از حضورت.....
اکنون که دیگر برای دلت خانه ایی ساخته ایی ، با کمال میل به خانه ات می آیم .... به همون خونه خیالی که با حقیقت افکارت ساخته ایی.

خدیجه زائر سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:18 http://480209.persianblog.ir

وه چه تلخ است به مترسک دست ساز خویش دل باختن.......

سلام خدیجه بانو
و چه آسان است دل بریدن......

دختر ایرونی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:24 http://iranian-girl22.blogfa.com

با این حال دلبستگی چیزی نیست که فراموش بشه حتی اگر اشتباه باشه

در ضمن من اصلا ازتون ناراحت نشدم و از لطفتونم ممنونم

سلام دوست عزیز....
با نظرت موافقم
سپاس از شما و دل دریایی تان

سیمین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:10

خواستن هیچگاه بیهوده نیست...
تو در آن خواستن چیزی را یافته ای...
شاید بخشی از خودت را...
یا تمام خودت را!
شاید او را!

سلام سیمین عزیز
کم پیدایی دوست گرامی
در آن خواستن ، واقعیتی بود که از حقیقت دور افتاده بود.....

سهبا پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:55 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

حتی اگر قلبی فقط پوشال داشته باشد در جهت ساختن آشیانه ای و باز باشد به روی آنها ، می شود امید داشت که آن قلب هنوز زنده است و می تپد !

سلام سپهر عزیز .خوبید برادر ؟ کجایید پس؟

سلام سهبا بانو
خواهر عزیز قلبهای پوشالی نه به زندگی امید میدهند و نه امیدی به زنده بودنشان هست...
ببخش که در تعطیلات نبودم خواهر عزیز..... ممنونم از همراهی های صمیمانه ات.

خدیجه زائر پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:38 http://480209.persianblog.ir

دوست عزیز
ببخش اگر با نوشته ام غمگینت کردم.

منیژه پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:39 http://nasimayeman.persianblog.ir

وااااااااااااااااای چقدر زیبا و پر احساس بود.

سلام منیژه بانو
خیلی وقته دلم برای حضورت تنگ شده بود....
کجایی شما دوست من؟

DIANA جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 http://diani.mihanblog.com

سلام امیدوارم که خوب باشین
بست قشنگیه
یه سوال داشتم...
یه وبلاگ رو چه طوری میبندن؟
راستش میخواستم وب خودم روببندم

سرافراز باشین

سلام دیانا عزیز
چرا دوست خوبم؟
میخوای ما را تنها بگذاری ؟ نکنه از ما خسته شدی دوست عزیز!

سهبا شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام برادر . صبحتان بخیر . هفته تان سرشار شادی .

سلام سهبا بانو
ببخش امروز نبودم پاسخ صبح بخیر شما را بدم.....
اما حالا میگویم شب بخیر خواهر عزیز.

فرداد شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 http://ghabe7.blogsky.com

سلام سپهرم
چطوری کا؟
دیونم کرد این پستت...چه تصویر عجیبی...مغزم رو اشغال کرد....
ببخش که سر نزدم...دلم برات تنگ بود...با این پست بی دلم کردی...
برقرار باشی...

سلام فرداد عزیز
چطوری برادر جان .....
نمیدانی چقدر اینروزها دلم برایت تنگ است.....
شما هم منو ببخش اگر اینروزها حجم کارم کمی زیاد شده و نمیتونم زیاد بهت سر بزنم.....
ممنونم که یادی از برادر حقیرت کردی.

پائیــز شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:07

گاهی اوقات اندوهِ سنگپاره‌ی خُردی
وَرایِ تحملِ کوه در خوابِ کبوتر است.
درست است که این حرفِ ساده
سهمی از امضای آینه بُرده است،
اما گاه که می‌آیم از پنجره
کسی را به آواز بلند بخوانم
تازه به یاد می‌آورم
کوچه تاریک است
حواسَم پَرت
دلم شکسته
راهم دور ...!
---------------------------------
استاد عزیز سلام و عرض ادب
به راستی چه زیبا گفتی کوتاه زیبا و شیوا،چه از این بهتر! استفاده کردم..

ماناباشی به مـهر

سلام بر استاد عزیزم
بهاری ترین پاییز...
استاد جان بسیار شرمنده ام که در روزهایی با هم آشنا شدیم که وقت برایم اندک است که به میهمانی ات بیایم .....
اما همین امروز هر طور شده به حضورت می آیم و از خجالت و شرمندگی در می آیم.

دختر مردابی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

او وقف پرنده ها بود و تو وقف او
قلب او خانه ای بود برای بی آشیانی آنها و تو به تمنای قلبش بر سکوی انتظار یخ بسته بودی
کاش پرنده میشدی و در قلبش آشیان می کردی

سلام سپهر عزیز
سایه روشن هایت حتی در واژه های اندک هم مرا به ژرف میبرد
زیبا بود مثل همیشه

سلام سمیه جان....
قلبهای پوشالی ، برای دلبستگی ها آشیان نمی شوند.....
سپاس ا حضورت....
ببخش دوست گرانقدرم که اینروزها وقتم برای با شما بودن اندک شده....

منیژه یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:37

سلام...من هم دلتنگ نوشته های زیبایتان بودم...مشغول امتحانات پایان ترم بودم که خداروشکر تمام شد...

سلام منیژه بانو....
آرزوی من همیشه دیدن موفقیت و پیشرفت هموطنان عزیز و دوستان گرانقدرم است....
برایت آرزوی موفقیت میکنم در همهء لحظه های شیرین زندگی....

فرخ دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:56 http://chakhan-2.blogsky.com

دلارام دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 http://delaram360.blogsky.com

من یادم رفت
دل سپرده نبودم
دلبسته هم نبودم
وابسته انت شدم
و خود
با دستان خویش
طوق بندگی باز کردم

بهترین کار همان است که شما کردید دلآرام عزیز....
حتما" نتیجه زیبایش را هم دیدی.....
سپاس از حضورت دوست عزیز.

مینا دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:32 http://diryazood.blogsky.com

ای آنکه پرنده ها از قلب تو پوشال میبرند
بدان که
دل سپردن نیاز روحم بود
و من هرگز محکومت نخواهم کرد...
و تو گر نصیبی نبرده ای تا ابد بازنده ای...
سلام دوست عزیز
میدانم وجود مهربانت هرگز بیهوده دل سپرده نمی شود...

سلام مینا بانو.....
باور کن دلم برای نظرهای زیبا و پر محتوایت تنگ شده بود.....
من در این کلبه همیشه قدومت را پاس میدارم.

سایه شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:50 http://shadowplay.blogsky.com/

قلبهای پوشالی ...
دل سپرده بودم به قلبی پوشالی ...

********************************************

سلام سپهر جان . فکر می کردم دیگه من و از یاد بردی ! کامنتت من و غافلگیر کرد . کم پیدا نیستم . مدتی نبودم . این سروده ایت خیلی به دلم نشست . ممنون

سلام بر سایه بانو عزیز....
خوشحالم که هستی، باورکن سایه بانو....
مگر میشود آدمی که دوستانش بخشی از وجودش رو تشکیل میدن ، فراموش کنه؟!
خوشحالم که سروده ام به دلت نشست، باورکن این افتخار بزرگی است برای من.
سپاس از حضورت دوست بزرگوارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد