در سایه روشن مهتاب
تجسم ات می کنم
به شکل یک رؤیا
از مرزهای جسم میگذرم
به مقصد تصور تصویرت
ماه شاهد این خلسه است
و من به تخدیر تجسم ات
مخمورم ...
از پنجره ی نیمه باز اتاقم
چشم در چشم تو دوخته
به بیروم می خزم
به شب ...
به مهتاب ...
و به آغوش پائیزی ات ...
سلام
این متن زیباست
دوستش دارم