سلوچ رد پای نگاه دلداده ای است که در غوغای دهن کجی روزگار محو شده ...
پردازش بایدهایی است که در غلظت روزمرگی های دنیا ، ناپیداست ...
راوی کدورت دلهایی است که در نهانخانه ی جان ، گاهی از خدا گله دارند ...
سلوچ حکایت قصه های سامت نگاهی است دردمندانه که هنرمندانه دردهایش را پشت پلکهای افتاده و خسته ی زندگی پنهان میکند ...
سلوچ روایت لایه های پنهان زندگی است ، لایه هایی که معمولن از معرض نگاه های فربه ، لاغر مانده اند و گاه هرگز به چشم عشاق رمانتیک نمی آیند و جز احساسی که زخم های عشق را در بستر ژنده ی سلوچ شمرده ، کسی را توان درک تعدد آلام ِ عشق در هارمونی معطوف به تیرگی ها نیست .