مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

آمد ...


 اما چه تلخ ! در رؤیای شیرین من ....


من پریده ام از بام نیمه شب هایی که طعم شراب میداد خواب هایش .... 


میان دوزخ و بهشت ، لبهایم بلاتکلیف است با بوسه هایی به شکل برزخ ... 


من از کف داده ام زندگی را در قمار آتش ...


عشق تعبیر دروغی است وقتیکه 


 پروانه در موعد سوختن شمع ، خواب گل می بیند !!!!.....