مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

در تنهایی تصوفی شکل می گیرد که نور را به دل دعوت میکند ،

قریه ی خاموش و بی کس دل را به قدوم مبارکی منور میکند  

که از هزاران چلچراغ کذب و سرآبگون ،شبستان دل را بی نیاز میکند ،

در تنهایی تصوفی شکل می گیرد که رنج هزاره های انسان را در یخبندان  

احساس های منجمد به هرم شگفتش ذوب میکند 

و از مشرق طلوعش که سر میزند ، دل را به حریر زربفت انوارش ملبس میکند

 و تو گویی که از جهان بریده ایی در دنیایی که  

درک همه ی زیبایی هایش مختص به توست ،

روحت شاعر میشود و شعرت حدیث درخشنده ی دل ،

در سلوک آفتاب که گام بگذاری دیگر تنهایی را اختیار میکنی ،

چرا که تن ها ، تو را نمیفهمند و تو را آنگونه که معنا میدهی نمیخوانند ،

تو را آنگونه که میخواهند میدانند ، و آنگونه که میخواهند معنا میکنند ،

 تو را آنگونه که میخواهند می بینند و آنگونه که می بینند باور میکنند ،

تن ها ، لامسه ی روحشان عقیم است ،

و تو در تنهایی روحت را بگونه ایی از قیدها و بندهای این جهانی آزاد میکنی

 که لامسه اش میتواند عشقی ناب را بارور کند ،

 عشقی که نه در بند چشم و ابرویی رو به زوال ،

 بلکه در مستی خدای گونگی خویش بر هستی پاره های خویش غرقه شود ،

تنهایی حریم مقدس بازگشت به خویشتن است . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد