مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

 جانا....
به محشر چشم هایت اگر بخوانی ام
عیسایی دگر میشوم بر هزاران صلیب....
 لیلا تویی
 و من نه جنگل بیدم
 و نه اجداد مجنون
 
 اگر گلویم آوای منصور است  چه حاجتی است بر همه عشق های دنیا
 در ضیافت زلیخا ، بجای ترنج ، دست ها بریدند و من ،
 ریسمان دنیا را ...
 نه مصر میخواستم  و نه عزیزی اش را ،
من دلباخته ی آن چاهی شدم که تو را یافتم ....

 در فراق ،ما سوگواران عروج مسیحاییم 
  التفاتی کن
تا همیشه لبخندها بی پدر زاده شوند از بطن مریم ها ،
 مثل لب های مادر ...
 بگذار همیشه لب های معلول ما
 آکنده باشد از نقش علت تو ...