به ضیافت چشم هایت آمده ام
که تو طائی ترین منظرهای عاشقانه ایی.....
سخاوت مهر سینه ی "مسیح" ،
تداعی آغوش تو بود "مریم" ....
که از عشق آبستن شدن ،
مولودش "عشق" است .....
"قیصر ها" را گفته ام ،
"لب" بر "صلیب" میرود اما ،
"لبخند" هرگز ....
بگو "مریم" ،
چشم هایت در بدرقه ی کدام "پروانه"
جاری شد که برای سوختن پیله درید ....
ما " شام آخر " را ،
با کدام " مسیح " خواهیم خورد ؟!
بر دیوار کدام " کلیسا " حک ،
شهرت کدام "داوینچی" خواهیم شد ،
در افقی که امتداد پرسپکتیوش ،
تاریخی نازاده و نا معلوم است ....
بگو "پیکاسو" ،
چه شد چشم دیگر ما ،
در " کوبیسم " باورت ؟!!! ....
(حرف های تنهایی )