مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

آوازی برای آغاز ...

مقدس ترین روح معبد هستی تویی،

زیبا ترین نیایش ها را

باید برای بودن تو آواز کرد

آنجا که دلی و نبض رگی به تپش می افتد

پای احساس تو در میان است

بودن را باید با تو آغاز کرد ...

ای اسطوره ی همه ی معبدهای اساطیری

بگو بدانم دلت از کدامین سرچشمه های ناب عشق

نوشید که بدینسان مست روییدی

بدینسان سبز ...

بدینسان عاشق...

بدینسان زیبا ...


وقتیکه تمنای تو را داشتن از مصر رویید ،

همه ی کاردهای دنیا ، هر چه دست هست را بریدند 

و هر چه خون چکید ، گواه دل زلیخا شد ...


وقتیکه تمنای تو را داشتن سینه ی سنگی بیستون را  به نقش عشق حک کرد ،

همه ی تیشه های دنیا ، هر چه سنگ هست را نقش زدند

و هرچه دل در عشق پینه بست،

گواه دل فرهاد شد و شهادت به سینه ی بیستون داد ...


همه ی نبودن ها با روح تو شکل بودن به خویش گرفتند ، 

و اگر نه ، بی تو بودن را میکل آنژ صدها بار آفرید ...

بی عشق بودن را ، بی عصاره بودن را...


چقدر حس دل انگیزیست از تو سرشار شدن ، 

و از تمنای تو لبریز شدن...

آنجا که احساس به مرزهای قرمز جنون گام می نهد ، 

پای تو در میان است...

پای تمنای تو ، قامت بلندت ، حجم بیکران بودنت ...

به هر تصویر ، نشانی داری  و به هر خاطر ، خاطره ایی...

به هر لحظه ،سوزی و به هر روز ، گدازی...


بی تو هر نگاهی می پژمرد ،

و لبخند می ماسد بر زمستان سرد لب ها

و بوسه میخشکد بر اندام تمنا ...

بی تو گونه ها در تب هیچ بوسه ایی نمی سوزند 

و در دشت داغ سینه ، نفس می سوزد و آه میشود ...


میبینی نازنین ؟...

که چقدر عشق معجزه میکند ؟!!!

تو که باشی ، هرآنچه بودن را به پوسیدن می برد ، سبز میشود

و فصل فسرده ی قلب ، بارور میشود و به تولدی دگربار میروید...


حالا که فصل بوسه ی شاپرکهاست...

ما چرا لب هایمان را با شقایق رنگ نکنیم ؟


                                   (حرف های تنهایی ... سایه روشن)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد