مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی 56

هنوز هم چکه های تو آیه های تطهیر چشم های تواند ...

هنوز هم تبِ دلت گواه بی تاب فاصله هاست ...

هنوز با مهتاب میرویی در کوچه باغ خاطره ها ...

انگار حس شگفت انگیزی آبستن اتفاقی مبهم است ...

انگار حسی مرموز مخیله ات را میدوزد به خیال هایی بعید ...

چهره ی ماهِ ماهک ها پشت ابرهای درد پنهان است ...  

بگو به دردها که این رسم دنیا نبود ... 

قرار خدا این نبود که مهتابِ ماهرخ ها کدر شود ... 

و آفتاب رخسارشان کبود اندوه ...

ما صورت به سیلی سرخ کرده ایم و سیرت به خون گلسرخ ...

و قسم خورده بودیم جام های پر از خون دل را سر بکشیم و مست تو باشیم ...

تو سوگند به کدامین خدایان یاد کردی که دل را ربودی و غزل خدا حافظی سرودی ...

گله از فرجام زخمی پرواز کبوتر نیست ...

اینکه از این همه آسمان سهم پرواز ما بعد از قفس تیر باشد ،

چکه چکه آب میکند ما را ...


                               ( حرف های تنهایی... سایه روشن)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد