مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی 53

روزگار ما  تقویم عاشقان خوب دنیا نبود...

بگو هنوز هم تجلی عشق، در ساز ما ، شور انگیز ترین نوای دل بیقرار ماست...

چقدر خوب است که هنوز برگهای شقایق در بیقراریهای دل ما طراوت دارند و نپوسیده اند....

چه بهانه های زیبایی است بهانه های رستاخیز نگاهش...

چقدر طلوع دل انگیزیست وقتیکه آفتاب پر فروغ یادش از ستیغ قله های نگاه سر میزند....

بگو به پرتوهای زرین سر زدنش که ما هنوز هم عاشق اینگونه درد هاییم...

چقدر بیقراری خوبست وقتیکه در قله ی اوجش در قرارِ خیال نگاهش مینشینی و در نیروانای شگفت انگیز یادش همچون قاصدکی سبک و بی وزن  در رؤیاها هزاران پیام رسوب شده ی دل را خیره بر چشم هایش آواز میخوانی....

بگو  حافظ...

فال دلم را در کدامین غزل سروده ایی که اینسان هنوز هم طالعم تب دار ترین ابیات عاشقانه ی توست...

بخوان حافظ....

بخوان ، همه ی غزل های نانوشته ی دل مرا که  در این روزگار عاشقانه ترین غزل ها را دیگر نمی نویسند ، آنها را بر گستره ی دل حک میکنند....

هر سال که بیشتر میگذرد ، زلیخای دل تازه تر میشود....

میبینی ؟ !!....

دل که  برود ، صاحبدل تا همیشه بدنبالش میرود.... تا مرگ....!!!


                            (حرف های تنهایی..... سایه روشن)

 

پی نوشت:

اینجا هیچ کامنتی بی پاسخ نخواهد ماند و مطمئن باشید پاسخ همه کامنت های شما عزیزان را خواهم داد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد