مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی



از آفاق ِ دور ، ابهام ِ اندامی به تجسمی مه آلود می رقصد ! هر از گاهی بی  شائبه بودن ِ  اتفاق تو همچون تندیسی در میدان ِ باورهایم ساخته می شود ! من این سو در میان ِ بوم و رنگ و نقاشی ها در نگاه کوبیسمی ام با خطوط معنا دار ِ کج و معوج در پیچ و تاب و کلاف سر در گم مخیله ام تو را خیال میکنم که به آرامی در دل ابهام ،  از بطن عشق زاده می شوی و به لمس لامسه ی قلبم می آیی ! و دندان های این سوال را می شکنی که آیا خیالی سترون ، مولودی از اندام حقیقت را خواهد زائید ؟ قدری ژکوند ِ لب هایت را در باغچه ی چشم های مونالیزایی ام بشکُفان تا همه ی نبوغ داوینچی را بر سینه ی موزه های قلبت به یادگار بکوبم ، ای آنکه در دور دست های بی دسترس همچون وجودی مبهم لابلای آفاق ِ بعید می رقصی ....