مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

من اگر نی  ِ هورم ، تو حریق کدام نظر بودی ؟

ما شاهدانی جانسوزیم سوخته در شعله های نیستان و بی نوا مسکوتیم در نای نی .

در پرده شدیم از حُجب و نجابت  ِ عشق بی هیچ گِلایه ای ،  طناب سکوت بر گلوی مزامیر بستیم و داوودی شکسته در قافیه ها ایم .

عشق سوز دارد و بی سوز ، هیچ عاشقی را نشان از عشق نیست ، آنچنان که نوای نی بی اندوه جانگداز حسرت را نشانی از اتفاق آتش نیست .

راز مولانا مشتعل است از آتش  ِ زیبای نگاه شمس ! که اگر شمس را از  مثنوی  ِمولانا بگیریم ، ابیات نیز قافیه و خلقت می بازند ، آتش همیشه باید باشد تا عشق ، عشق گردد که عشق  ِ بی آتش گویی سترون است در جاودانگی .


پی نوشت : بدون شرح ...‌

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد