مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

در زندگی راه های صعب العبوری هست که با تمام سختی و سنگلاخی که دارند در میان ِ راه های پر پیچ و خم خود ، رهروان خویش را ناتوان میکنند ، اندام امید را نحیف و طاقت پر توان ِ روح را می فرسایند ،
قُله ها همیشه سرمنزل ِ روح های خسته و دردمندند و شاید به همین علت همیشه آفتاب از فرازشان پلک می گشاید و غرور عقاب بر قامتشان شکل می گیرد و نام ِ نامی پدر ، نشأتی از شکوه آنهاست ، تا امید را همواره همچون گوهری تابناک در افق های دور از انتظار ، و شکوه پرواز را از پست ترین نقطه های زمین در دل ِ آبی آسمان ، و ایثار را از بحرانی ترین لحظه های نیاز در از خودگذشتگی پدر تداعی کنند ،
راه های صعب ، پا های خسته و قدم های پیوسته اما «بر عزم ِ خویش استوار » را بسوی قُله می برند ، و در این گریوه هایی که جانی سخت و ایمانی راسخ را به نبرد با خویش رجز میخوانند ، به هر پیچ و پرتگاه و گردنه ایی ، ریزش ها و لغزش ها در کمین کمربسته اند که نگذارند مرغ های جان به قاف ِ سیمرغ شرف یاب شوند ! ولی اما مگر کوزه های خالی از اکسیر ِ حیات بخش ِ چشمه ی سارا می توانند کام تفتیده ی ترک هایشان را بی زلال نگاه ِ شکوهند سیمرغ در خُنکای فَلق به آرزویی آرامبخش همچون حاجت مندی بر ضریح حاجات گره نزنند و گام در سنگلاخ زادگاه خورشید نگذارند ؟ 
من رهسپاری بیش نیستم که سیمرغی مرا به ایوان ِ سحر انگیز نگاهش میخواند و میدانم که عشق تاوان دارد و درد ، و مُسلم گُرده اش آماج ِ شلاق های آزمون است تا از حنجره ی برده ی معروف حبشه صوت ِ دعوت ِ به خدا ، صحابه ی عشق را به حریم پاک ِ عبادت برانگیزاند ،
آری انتخاب هزینه دارد و البته آنکس که یوسف را میخواهد ، باید زلیخا را خوب بداند .....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد