از نگاه یک پرستنده گاهی میتوان حقیقت را پنهان کرد بشرط آنکه فرصت شناخت را از وی سلب کرد ، و بلای شوم جهل را بر جانش همچون بختکی سیاه افکند و چراغ دانش و فهم حقایق را در باورهایش خاموش کرد ، اما وای بر حقارت و عقده هایی که همچون آفت های سمج در بطن اعتقاد های موروثی پدید می آیند و رشد میکنند و همچنانکه روز به روز آرواره هایشان تیز تر میشود ، ریشه های فهم بیشتر و بیشتر جویده میشود و عشق مطلق ، بیشتر و بیشتر غریب تر ، جایی نوشته ام « درد ابراهیم کجا دردِ بُت بود ؟
که معنای نهان در قامت بُت ، درد نبود ....
که بُت خدای گمگشته ایی در جهل پرستندگان جاهلی بود که واقعیت را بیشتر از حقیقت می پرستیدند ....»
و اینگونه است آنچنانکه توده در کار ذبح گوسفندند ، عشق همچنان تنهاست ، همچنان غریب است در غربت این کویر ، و عوام نه رسم ابراهیم را میفهمند و نه مرام اسماعیل را ......