مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

مذاب ها

یادگاری های بیقراری....

حرف های تنهایی

 از نگاه یک پرستنده گاهی میتوان حقیقت را پنهان کرد بشرط آنکه فرصت شناخت را از وی سلب کرد ، و بلای شوم جهل را بر جانش همچون بختکی سیاه افکند و چراغ دانش و فهم حقایق را در باورهایش خاموش کرد ، اما وای بر حقارت و عقده هایی که همچون آفت های سمج در بطن اعتقاد های موروثی پدید می آیند و رشد میکنند و همچنانکه روز به روز آرواره هایشان تیز تر میشود ، ریشه های فهم بیشتر و بیشتر جویده میشود و عشق مطلق ، بیشتر و بیشتر غریب تر ، جایی نوشته ام « درد ابراهیم کجا دردِ بُت بود ؟
که معنای نهان در قامت بُت ، درد نبود ....
که بُت خدای گمگشته ایی در جهل پرستندگان جاهلی بود که واقعیت را بیشتر از حقیقت می پرستیدند ....» 
و اینگونه است آنچنانکه توده در کار ‌‌‌ذبح گوسفندند ، عشق همچنان تنهاست ، همچنان غریب است در غربت این کویر ، و عوام نه رسم ابراهیم را میفهمند و نه مرام اسماعیل را ......
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد